2777
2789
عنوان

دورهمی دوستان قدیمی (+جدیدیااااااا)

| مشاهده متن کامل بحث + 1183525 بازدید | 60640 پست

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ممنون عزیزمایشالله که گل پسرت موفق باشه

فدات همچنین 

میگم هندسه رو منم هر هفته کار میکنم 

این قسمت زاویه بزرگ روبروی ظلع بزرگ و خط روی عمود منصف رو چقد هی کش داده هی قضیه و عکس قضیه و ثبات و گذاره و .....کلافه میشی 

پسر من کلا بدعادته حتما کنارش باید باشم بخونه 

دخترم نه

بعضی چیزا توی زندگی بدست آوردنی نیست بی خیال شدنیه ....

مهسان به قول پاییز دلسوزی زیاد هم خوب نیست خودت اذیت میشی 

من راستش خیلی اهل کمک کردن های این مدلی نیستم و دلمم برا کسی نمیسوزه! شاید به خاطر مواردی که دیدم یه کم بدبین شدم

مثلا یه آشنا داریم دو تا بچه داره. شوهر خانواده خیلی اهل کار نیست و بخور نمیر درمیاره. خانمه خودش یه کاسبی کوچیک داره و زندگیشون میگذره. اینا خیلی بی برنامه خرج میکنن.  اصلا یه ذره به فکر پیشرفت نیستن. تو شکم ماشالله اصلا هیچی جلودارشون نیست. هرروز بساط کباب و..‌ تو خونشون به راهه. دو کیلو میوه بذاری جلوشون تو یه دقیقه ناپدید میشه. میرن فروشگاه انواع و اقسام هله هوله. مثلا چندسال پیش هی میگفتن پول نداریم نداریم بعد خودشون تعریف میکردن رفتن فروشگاه فقط اندازه ۵۰۰ تومن چیپس و پفک و پاستیل و... خریدن. این فقط یه بارش بود

پسرکوچیکه روزی یه دونه انرژی زا درخواست میکنه و براش مهیاس. چیزای دیگه که بماند

پدرشوهر یه خونه کوچیک داده بهشون توش زندگی میکنن. در و دیوار خونه رو میبینی حالت بد میشه بخدا حاضر نیستن یه سطل رنگ بخرن بزنن به دیوارا که مبادا بقیه بگن اینا پولدارن و دیگه کسی بهشون کمک نکنه 

رخت و لباس درست حسابی نمیخرن مدام ازین و اون گدایی میکنن. یا یه طوری رفتار میکنن که بقیه براشون بخرن.

 با درآمد خودشون به راحتی میتونن نیازهاشون رو برطرف کنن دریغ از یه ذره مدیریت. یا شایدم عادت کردن به این مدل زندگی که دستشون جلوی کسی دراز باشه...

 

یه مستاجر هم داشتیم این بنده خدا آقاهه معلولیت داشت. تازه با یه خانمی ازدواج کرده بود و اومده بودن خونه مادرمو اجاره کرده بودن. حقوق بهزیستی داشت. از کمیته هم بهشون می‌رسید. از خوار و بار و ... هم نگم که چقدر خیر ها براشون میفرستادن. این خانمه چندتا خیر می‌شناخت تو تهران، هرروز زنگ میزد درخواست پول میکرد به بهانه های مختلف

چون طبقه پایین مادرم اینا بودن قشنگ صداش میومد بالا و ما کاملا در جریان همه چی بودیم که چقدر پول میاد و میره. بعد همین خانم سر ۵۰ هزارتومن اجاره چقدر چونه میزد با پدر من. درصورتی که وضع مالی‌شون از ما خیلی خیلی بهتر بود فقط اینطوری جا افتاده بود که این نمیتونه کار کنه و فقیرن و کمک ها بی حساب و کتاب سرازیر میشد سمتشون.

 تو همون کوچه خانواده ای بود از همسایه های قدیمی مون که وضع مالی‌شون خیلی بدتر بود. پدر خانواده کارگر بود و بچه کوچیک هم داشتن و به سختی روزگارشون می‌گذشت ولی هیچوقت کسی بهشون کمک نمیکرد. خودشونم مدلی نبودن که کمک بخوان از کسی...


من مغازه داشتم یه آقاهه بود میومد هفته ای یه بار در مغازه میگفت پول بده. منم هیچوقت بهش ندادم. جسمانی کاملا سالم و سرحال. برنامه چیده بود هر هفته یه محل رو سر میزد. من وقتی اطراف خودم مردهایی رو می بینم که به زور از جاشون بلند میشن از کمردرد و پادرد ولی باز با همون شرایط کار میکنن، دیگه اصلا به این مدل آدم ها کمک نمیکنم... خواهرم میگه ناامید برشون نگردون ولی من تو این موارد اصلا آدم احساسی نیستم و کاملا منطقی به مسائل نگاه میکنم



مستقل به شددددت قبول دارم و مواردش رو منم دیدم بیشتر اینهایی که خیییلی خوشگلن زیاد خوشبخت نیستن معمو ...

منم با حرفت موافقم 

من خودم چهره معمولی دارم و همه چیزایی ک خدا بهمم داده معمولی 

میدونی چیه از دیدگاه دیگران فرق داره 

من بنظرم زندگی خودم خیلی معمولی 

ولی و اما بارهای بارها شنیدم ک میگن محیا ببین چقد خوشبخت چ زندگی داره چ شوهری 

ولی اینطوری نیست خیلی مشکلات هست ک آدم ب مادر خودشم نمیتونه بگه 

ی نمونه بارز خودم بگم 

ما ی همسایه داریم همسرش مهندس ساختمان سازی این آپارتمانی ک توش هستیم شوهرش ساخته 

خیلی پول دار و خفنن 

مهندس قد بلند چهار شونه خوشگل و خوشتیپه واقعا ب چشم برادری عالیه

ولی زنش خدا منو ببخشه خیلی زشته هرکیم دیده گفته فقط من نیستم ک بگم مهندس خیلی سره ازش 

ولی خو ما تو زندگی اونا نیستیم ک ببینیم واقعا خوشبخته یا نه ؟؟؟؟؟؟؟

⚡️من امید دارم روزای خوب تو راهه⚡️
پیش ما هم میگن تا چله نباید تنها بود. حتی شبا بیرون نمی‌رفتم اگه مجبورا دکتر میرفتیم چن. تا همراه دا ...

من خونه خودم بودم شب هایی ک شوهرم شیفت بود مامانم میومد پیشم 

ولی بوده روزم تنها بوده 

وای مهسا انقد من ترس اینو داشتم تنهایی بهش شیر بدم میگفتم نپر گلوش خفه بشه 

ی بار چند ساعت بهش شیر ندادم بچم هلاک شد 

زنگ زدم مامانم  گریه ک مامان بیا بچه ام گرسنه اس بهش شیر ندادم از ترس😄😄😄 

سنیم نداشتم ۲۲ بودم بی تجربه 🤣🤣🤣🤣


⚡️من امید دارم روزای خوب تو راهه⚡️

@لجوج   نمی دونم درست تگ کردم یا نه 

اما ۲۶ سالگی اصلا سنی نیست که شما بخوایی بگی دیر شده 

حتما چیزی که تو فکرت هست رو انجام بده که ۶۰ سالگی نشه برات حسرت 


یک کاربری بود به اسم مامان جون پیام نور درس خونده بود و راضی بود کارش تو آزمایشگاه بود 



مهسان به قول پاییز دلسوزی زیاد هم خوب نیست خودت اذیت میشی من راستش خیلی اهل کمک کردن های این مدلی نی ...

مرسی ماری مهربونم 

اره عزیزم منم در سن اخساساتی نیستم 

اینحام تقریبا ازهم شناخت نسبی داریم از دروهمسایه و فامیل و دوست واشنا 

نه نگران نباش حواسم هست 

بعدشم 😄گفتم که بیشتر درگیری فکری دارم مثلا دختر شش ساله هفت ساله چه گناهی داره پدرش معتاده پول خرج کنه ...

بازم مرسی از صحبتات عزیزم 

با اینکه خب درمقابل دیگران من بال پشه هم نیستم اما بازم حواسم جمع میکنم همین مقدار پول کم جای درست خرج شه 

بووووس به دستات که برام نوشتی 

بعضی چیزا توی زندگی بدست آوردنی نیست بی خیال شدنیه ....
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   baransiyah7676  |  5 ساعت پیش
توسط   avaz76  |  6 ساعت پیش