دورهمی دوستان قدیمی (+جدیدیااااااا)

آره بابا البته بیشتر حسودن من تا بگم چیزی خریدیم سریع میگه آره دخترمم میخواست ولی بیچاره شوهرش بیکاره نداره😜یا پدرشوهر مریض شده اینا خرجشو دادن که همش دروغه دخترش نهایت سالی دو بار بره خونه ی مادر شوهرش. شوهرش اگه یه دونه نون بخره کل غرب استان باخبر نیشن. 😬😬شاید باورت نشه ولی هنوز تبریک نگفته واسه ماشینمون. 😁😁خبر داره ولی خودشو میزنه به اون راه که نمیدونه. منه خول هر دفعه ماشین خریدن به زور به شوهرم گفتم شیرینی بگیر بریم خونشون اون میگفت نه من میگفتم بگیر زشته ازت توقع دارن🤣🤣

مهسا من الانا دیگه هیچ انتظار از کسی ندارم 

خودمم ازاینکارا نمیکنم 

تا خودش مستقیم نگه مثلا ماشین گرفتیم تبریک نمیگم 

خسته شدم ازبس مثل تو خودم خوبی کردم جوابی نگرفتم 

مثلا خونه خریدن اثاث بردن بعدش به ما اونم مستقیم نه مثلا باهم حرف میزدن ازخونه اینجوری فهموندن خونه گرفتیم که من سوال بپرسم عه خونه گرفتی 

منم به خودم نگرفتم 

یه جا گفتن ما پیشرفت بچه هامونو میخواییم خوشحال میشیم، طرفم به ما گفت تو دلم گفتم کار شاقی نیست اگه غیر این باشه باید تعجب کرد. 

منم مشکلم همینه خوبی میکنم طرف گربه کوره باشه لجم میگیره... خالا غریبه باشه آدم میگذره ولی پدر و مادر فرق دارن. 

خوبه خودتو کنترل میکنی.. خاله ی شوهرم پارسال عمل کرد نرفتم پیشش چون اون نیومده بود. امسال عید رفتم گفتم مبارکه تغییر دکوراسیونتون قشنگ شده. گفت ندیدی خیلی وقته آها من عمل کردم نیومدی دیدنم با خنده گفت بزار نیش بزنم. 😏😏منم گفتم من 8 ماه خونه خوابیدم شما بهم زنگ نزدی چه توقعی داشتی. گفت از مادرشوهرت حالتو پرسیدم منم گفتم از مادرشوهرم حالتو پرسیدم من. این به اون در. 😁😁کلا مستقیم حرف میزنم 🤪🤪

گلم یه پکیج آموزشی بزار  

ما هم یاد بگیریم 😉😉😉😉

البته نصفه اومده پستم 

قبلا اگر بود با ذوق میگفتم واااای مبارکه چرا خبرم نکردی برا تمیزکاری و اثاث بردن 

همینقدر تباه 

یادم میاد که عروس رو حسود و چشم زن تصور میکردن ولی ما ذوق میکردیم از سادگی خودم متنفر میشم 

واقعا فقط خواهر برادر خونی آدم هستن که براشون باید ازته قلبت خوشحال بشی اینو ثابت کردن دیگران به من

واقعا چرخوندن یه زبون نیم مثقالی براشون سخته که دل ما رو نرم کنن 

هفته پیش همسرم بچه ها رو جمعه برده خونه پدرش 

اومده میگم نپرسیدن چرا مهسا نیومد؟شوهرم میگه مهسا خودت چی فکر میکنی ؟هنوزم مهم هست برات؟دیگه فهمیدم حتی پسر خودش هم انتظاری نداره چه برسه به من 

خوب کردی 

دیگه دوره تو سرخوردی به بهونه اخترام و بزرگتر و ...گذشته به قول اون کاربر بانو ارتمیس باید بت خانواده  همسر رو شکست 

من انقد. گذشت کردم بعدها خدا شاهده باگوشای خودم شنیدم چیا پشتم میگن دود از کله ام بلند شد 

فکر میکنن ما ازشوهر میترسیم و زبونمون کوتاهه نمیگن بابا این داره حفظ حرمت میکنه 

من دروغ نگم شاید نزدیک هفت هشت سال هست رفت امدم شده هفته ای یه روز دوساعتی 

سالی دوبار هم دعوتی یکی عید یکی دیگه هم همینجوری اتفاقی ...تمااام

🤣🤣🤣🤣شما استاد مایی 

شماکه ده قدم جلوتری میری کلپچ تنهایی میزنی بر بدن 

من هنو عین بچه ها منتظرم بزرگترم بیاد 😅😅😅

نرفتم که😉😉😉

فقط دو بار از جلوی مغازه رد شدم و نگاه کردم😋😋😋😋

میخواستم برما روم نشد

هر جا میرم یکی از همکارام اونجاست 

فکر کن وسط خوردن یکی بیاد بگی سلام خانم فلانی تنها اومدین

هیچی دیگه از خیرش گذشتم

پیتزا و ساندویچ تنهایی خوردم ولی فعلا کلپچ خیر

بارها شده جلوی خودم میگن فلان غذا و درست کردیم زنگ زدیم شوهرت گفتیم نهار یا شام بیا اینجا اصلا به من نمیگن. چون دوست داره. دلشون نمیخواد عروس و ببینن. 

افرین

دقیقا متوجه حرفم شدی

خیلی بهتر از من بیان کردی

بعد خونه ارزون تر میخرن، یه ماشین خوبم میندازن تنگش

یعنی پول خونه و ماشین اونا( حتی بیشتر) میشه این خونه ی ما 

یا حتی وسیله هایی که عوض میکنن

من کلی دارم میگما

وگرنه من همه وسایلم نوعه… سه سالم از عمرشون نمیگذره و سلیقه م بد نیست، حواسم بهشون هست خراب نشن یا کهنه نشن

خب بسه😁

تا خدا چی بخاد

درسته

منم اصلااا ناشکری نمیکنم

خدا اون روز رو نیاره

حالا همین خونه خوشگلی که تعریف کردی متری چند؟ کجا؟

الهی آمین

دوست شوهرم به من میگه فداتشم

حالا میخاد فدام شه؟ نه😂

دوستم داره؟ معلومه که نه

شوهرم به دوستاش چنان عشقمییییی میگه من غش میکنم از خنده🤣

تازه از بعضیام بوس میخاد😂