آخ نارین عین همین تجربه ها رو منم دارم.
خیلی بده. منم اصلا از بچگیم هیچ لذتی نبردم
الان خل و چل بازی بیشتر درمیارم
دوم دبستان از یه جامدادی پشت ویترین مغازه خوشم اومد، به مامانم گفتم، گفت بریم برگشتنی برات میخرم، من یکم در حد خیلی کم اصرار کردم نه الان بخریم. مامانم رفت خرید. هیچ واکنش بدی هم نداشت.
وقتی برگشتیم خونه ازون جامدادی متنفر شدم. میگفتم من نباید اصرار میکردم.
بعد شوهرم میگه تا دبیرستان چیزی میخواستم گریه میکردم، پامو زمین میکوبیدم🤣🤣🤣🤣🤣 میگه هر روز صبح یه سفارش به مامانم میدادم، نمیخرید گریه میکردم
میگم خب نمیخرید بازم فرداش میگفتی، میگه برو بابا هر یه ساعت یه چیز میخواستم، نمیخرید یه چیز دیگه🤣
بعد من فقط همون خاطره جامدادی رو دارم. تازه بابتش گریه هم نکردم اما زهرم شد.
نارین، از نارینی که همه پستها رو میخوند با کفگیر جمعش میکردیم از سایت،رسیدیم به نارین الان که مشخصه ته دلش خوش نیست
الهی به زودی زود خبرهای خوشی بشنوی🥰