دورهمی دوستان قدیمی (+جدیدیااااااا)

نه نخوردم عزیزم ولی تعریفشو شنیدم 

احتمالا اینم بخرم به شدت نیاز به دوپینگ دارم

ما اصلا نمیدونستیم بقیه خونه نیستن رفتیم بازار برای بچم وسیله خریدیم چون خونه اونا نزدیک بازاره شوهرم گفت یه سر بریم یه ساعت بشینیم که رفتیم دیدیم فقط پدر شوهرم خونس.من به همسرم گفتم هرجور شده با خودمون ببریمش خونه خودمون گناه داره تنهاست چون اونا با خودشون نبرده بودنش که مواظب خونه باشه که پدر شوهرم گفت نه نمیتونم خونه رو خالی بزارم شما وایسین.بخدا من اصلا دوست نداشتم بمونیم چون چند وقته بنا به دلایلی شیر خودمو به بچم نمیدم شیر خشک میدم.دوست ندارم کسی بفهمه دایه عزیز تر از مادر بشه.واسه همین به شوهرم گفتم هرجور شده بریم که سریع پدرش سوییچ رو برداشت رفت سرخیابون غذا گرفت.بعد از شام مادر شوهرم زنگ زد بهش تا فهمید ما اونجاییم یکه خورد .خدا مرگش بده کسی راجع به بچه خودش اینجوری فکر میکنه.ما الحمدالله چیزی کم نداریم تازه همیشه اونا به ما حسودی میکنن به جون بچم یه ماهم توی خونشون تنها باشم دستم نمیره در کابینت باز کنم نگاه کنم.چون اولا چیز دیدنی ندارن همه وسایلشون ایرانی بدرد نخور بعدشم اخلاقم اینجوری نیست.اول تا آخر که برگشتیم من پیش بچم توی اتاق بودم شوهرم هم پیش باباش.اخر شب هم که اومدیم.

والا اومدی ثواب کنی کباب شدی 

حالام اخلاقشون رو بهتر میدونی 

سر سنگین بمونین اما قهر نکنین 

من خودم بودم میرفتم سر میزدم برمیگشتم 

کدورت پیش اومده کش پیدا نکنه 

اینم تجربه شده دیگه 

همینکه همسرت میدونه شما قصد بدی نداشتی و خاستی رسیدگی کنی به پدرش بس هست

باور کن ما از روی دلسوزی تا آخر شب اونجا بودیم بااینکه من صبح دانشگاه داشتم بچم اذیت می‌کرد .بعد جالب اینجاست خودشون نمیدونستم چی کم شده.فقط میگفتن شما وسیله هارو بردین.شوهرم گفت چی کم شده تا من دوبرابرشو براتون بگیرم .اینام میگفتن همه جا رو بهم ریختین در صورتی که خدا به سر شاهده به جان بچم من از اول تا آخر که کلا ۶ ساعت هم نشد توی اتاق پیش بچم که به شدت بدخوابه بودم فقط اومدم شام خوردم سریع برگشتم پیشش.شوهرم هم پیش پدرش بود

.شوهرم الان دلش شکسته میگه میلیارد هم بهم بدن نمیرم.نمیخام اوناهم بیان اونا که با من که پسرشونم اینجوری میکنن حالا بچم براشون عزیز شده

خداروشکر عزیزم میگذرونم چشم امیدم به خداست بلکه یه نظری به زندگیم بندازه 

البته من مدیون محبت شما هم هستم پادکست های شیوا صدیق چقدر چشمم رو به زندگی بازتر کرده 

تو رابطه ناموفق همیشه هم مقصر اطرافیان نیستن  برقراری ارتباط درست از مهم ترین ملاک برای یه زندگی آرومه که من متاسفانه زیاد بلد نبودم 

خوبی بیش از حد میکردم بعد انتظار داشتم اطرافیان هم مثل خودم باشند غیراز این بودند ناراحت میشدم 

تعادل داشتن در همه چیز چقدر خوبه

مچکرم عزیزم 

ما اصلا نمیدونستیم بقیه خونه نیستن رفتیم بازار برای بچم وسیله خریدیم چون خونه اونا نزدیک بازاره شوهرم گفت یه سر بریم یه ساعت بشینیم که رفتیم دیدیم فقط پدر شوهرم خونس.من به همسرم گفتم هرجور شده با خودمون ببریمش خونه خودمون گناه داره تنهاست چون اونا با خودشون نبرده بودنش که مواظب خونه باشه که پدر شوهرم گفت نه نمیتونم خونه رو خالی بزارم شما وایسین.بخدا من اصلا دوست نداشتم بمونیم چون چند وقته بنا به دلایلی شیر خودمو به بچم نمیدم شیر خشک میدم.دوست ندارم کسی بفهمه دایه عزیز تر از مادر بشه.واسه همین به شوهرم گفتم هرجور شده بریم که سریع پدرش سوییچ رو برداشت رفت سرخیابون غذا گرفت.بعد از شام مادر شوهرم زنگ زد بهش تا فهمید ما اونجاییم یکه خورد .خدا مرگش بده کسی راجع به بچه خودش اینجوری فکر میکنه.ما الحمدالله چیزی کم نداریم تازه همیشه اونا به ما حسودی میکنن به جون بچم یه ماهم توی خونشون تنها باشم دستم نمیره در کابینت باز کنم نگاه کنم.چون اولا چیز دیدنی ندارن همه وسایلشون ایرانی بدرد نخور بعدشم اخلاقم اینجوری نیست.اول تا آخر که برگشتیم من پیش بچم توی اتاق بودم شوهرم هم پیش باباش.اخر شب هم که اومدیم.

منم خودمو جاش گذاشتم...

راستش من زود دلم میشکنه چ برسه ب اینکه تهمت دزدی بزنن..

عزراییل دم در وایساده تا پرونده دستش بدن..زشته تو این سن و سال تهمت بزنن...

وقتی چیزی برنداشته چرا جبران کنه؟

از وی رو جبران کنه؟

الکی نمیگن فلان چیزم کم شده؟ مثلا چند میلیون ارزش داشته بره بخره؟؟

خود من صد سال اگع اینطور بودن نمیزاشتم بچم ببیننشون...ک رفتار زشت ازشون یاد بگیره...

دو روز دیگه ب بچه خودم تهمت دزدی میزدن میگفتن بچت اومد این رو برد..

من بودم میگفتم قشنگ راستش ما ناراحتیم...شما ب ما تهمت بدی زدید دلمون شکسته نمیایم

باور کن ما از روی دلسوزی تا آخر شب اونجا بودیم بااینکه من صبح دانشگاه داشتم بچم اذیت می‌کرد .بعد جالب اینجاست خودشون نمیدونستم چی کم شده.فقط میگفتن شما وسیله هارو بردین.شوهرم گفت چی کم شده تا من دوبرابرشو براتون بگیرم .اینام میگفتن همه جا رو بهم ریختین در صورتی که خدا به سر شاهده به جان بچم من از اول تا آخر که کلا ۶ ساعت هم نشد توی اتاق پیش بچم که به شدت بدخوابه بودم فقط اومدم شام خوردم سریع برگشتم پیشش.شوهرم هم پیش پدرش بود

.شوهرم الان دلش شکسته میگه میلیارد هم بهم بدن نمیرم.نمیخام اوناهم بیان اونا که با من که پسرشونم اینجوری میکنن حالا بچم براشون عزیز شده

منم خودمو جاش گذاشتم...

راستش من زود دلم میشکنه چ برسه ب اینکه تهمت دزدی بزنن..

عزراییل دم در وایساده تا پرونده دستش بدن..زشته تو این سن و سال تهمت بزنن...

وقتی چیزی برنداشته چرا جبران کنه؟

از وی رو جبران کنه؟

الکی نمیگن فلان چیزم کم شده؟ مثلا چند میلیون ارزش داشته بره بخره؟؟

خود من صد سال اگع اینطور بودن نمیزاشتم بچم ببیننشون...ک رفتار زشت ازشون یاد بگیره...

دو روز دیگه ب بچه خودم تهمت دزدی میزدن میگفتن بچت اومد این رو برد..

من بودم میگفتم قشنگ راستش ما ناراحتیم...شما ب ما تهمت بدی زدید دلمون شکسته نمیایم

سه سال پیش عید میخواستیم بریم عید دیدنی مادر شوهرم

۱۳روز گفت دخترام اینجان

ما قهریم...یعنی همسر صلاح دونست با منفورا قطع رابطه بشه...

خلاصه هر روز می‌گفت اینجان.. فاصله خونشون تا خونه دختراش ۱۵مین 

من گفتم یعنی دخترای کل پوکش ی لحظه نکردن برن بیرون؟؟ فقط پول داده درس خوندن درس شعور تعطیل؟

یعنی خودش نگفته پسرم میخواد بیاد ؟

۶ماه نرفتم...اااای بهم برخورد..

همسرم میرفت من نمیرفتم مبگفتم مادرته برو من نمیااااام 😁

بعد ۶ماه بازم پرو بود گفت خب میومدین 😐😐😐

روح و روان و اخلاق ادما خیلی باهم متفاوت

شایدم سن بالاتر بره تغییر کنه آدم

اره عرب اهوازم

سایت خانومی قرص و شربت مکمل این جور چیزا رو خیلی تخفیفات گذاشته

من دوتا تقویت سیستم ایمنی بدن گرفتم ۴۰۰ بود ۲۸۰ خریدم

دوست داشتی سر بزن 🤗♥️

اندازه شیاف میسازن 😐😄

میخوان شیاف بسازن یهو میگن ن قرصش کنیم گلوهای مردم سرویس بشه 😄😄

😄😄

شما بزرگتری زشته 🥲 همینقدر مجازم 😁