اونور حرف از اسنپ شد من ی خاطره بگم 😁
همسر من آخر هفته ها زود از کار بیاد بعدازظهر میره تپسی یا مسافر کشی..
یکبار تعریف میکرد خانمی سوار کرد ...خانم میگفت این مسیر دور بزن
همسرم گفت خانم کرایش بیشتر میشه
نکبت گفت اشکالی نداره 🥴
گفت ببین من اماده ام 😮
همسر : خانم من زن بچه دارم
نکبت: اولش همتون همینو میگید بعد وا میدید 😐
همسر : زد بغل گفت پیاده شو
نکبت با داد و هوار مرض داری و...فحشای دیگه چرا سوار میکنی مشتری نیستی 😮😮😮
واویلا 😮😮😮🥴😐😐😐😐
بعد همسر من بدتر از سادس میاد همه چی ب من میگه 😁
منم گفتم آفرین چقدر تو خوبی گل پسر 😍😁 😄
قیافه اون 😎😎😎😎😄😄