الان نزدیک یه ماهه که ندارمش. دستاش، پاهاش، آغوشش، بوسیدن گردنش همش برام حسرت شده، ۴ روز مونده تا یه ماه بشه که اون روز نحس تصادف پسرمو برای همیشه ازم جدا کرد، اونم یه هفته مونده به تولد یک سالگیش، فک کنین مدل تزیین خونه رو هم تو ذهنم درست کرده بودم، همه میگن چشمش زدن از بس خوشگل و پر مو و باهوش بود چی بگم نمیدونم هیچوقت فکر نمیکردم حسرت بغل کردنش و بزرگ کردنش به دلم بمونه فقط امیدوارم آخرین مادری باشم که همچین اتفاقی براش میفته🥺😔