خواهرم خبر بارداری بچه دوم رو داد ...من پنج ساله در حسرت یه بچه...اصلا خوشحال نشدم...درونم غوغا شده..
پس فردا هم عروسی برادرمه...چطور بروز ندم این همه ناراحتی رو..
من مشکل دارم دیگه تصمبم دارم برم ای وی اف اما می ترسم اونم نشه
به خدا توکل کن
همیشه برا همه خیر بخواه خدا هم برات خیر می خواد...انشالله به زودی دامنت سبز میشه
غصه نخور عزیزم...از ته دلم میخوام حاجت روا شی قربونت برم
حسودی نکن خدا خودش بهتر میدونه صلاح رو
حسم بهم گفت بارداری شما نزدیکه خیلی
فقط نباید ناامید باشی و استرس داشته باشی
ان شالله شما هم هر چه زودتر به آرزوت میرسی
میفهممت انشاا خدادامنتو هرچه زودتر سبز کنه .ولی اینجوری ب خواهرت نگاه حسرت نداشته باش یوقت بچش خداینکرده یچی نشه
خواهرت تقصیری نداره عزیزم
اون هم دلش غوغاست شما اگه غمکین نشون بدی حالش بد تر میشه
خواهری کن گلم
منم دو سال مثل تو بودم به همه حسودیم میشد ولی آخرش فهمیدم یه امتحان بوده.. داستانش طولانیه نمیشه بگم
یادمه روزی ک جاریم زایمان کرد من رو تخت بیمارستان از شدت خونریزی و کیست داشتم میمردم 😅 منم مشکل داشتم باردار نمیشم و یادمه دقیقا ۱ سال بعد وقتی رفتم برای آزمایش تا چکاپ شم اونجا فهمیدم باردارم😅الان پسر کوچولوم بغلم خوابه ❤صبر چیز قشنگیه میدونم خسته شدی اما کم نیار
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
38 ثانیه پیش
40 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز