ماجرا این بود ک دیروز رفت سرکار و پانزده روز اونجاست منم از پریروز باهاش سر سنگینم و غذا هم دری نکردم آخه گفتم بزار برم خونه مامانم تا تو میلیی نزاشت بعدم دیروز ک داشت میرفت چند بار خدافظی کرد جوابشو ندادم داشت از پله ها میرفت سر خورد افتاد و ساک و وسایلش افتاد پایین اما من نرفتم ببینم چی شده همسایه بعدا برام گفت افتاده بعدم زنگ زدم گفتم چرا خدافظی نکردی گفت چی عزیزم گفتم عزیزمت تو سرت بخوره بعد قطع کرد و دیگه جواب ندا تا شب ک گفت رسیرم تا الانم حتی با این ک من گفتم گوشیمو خاموش میکنم اصلا خبری ازم نگرفته خدایا