حالا من یکی بگم
صبح زود پاشدم شوهرم رفت
من باز خوابم گرفت زمستون بود
رفتم کتار بخاری دراز کشیدم سمت راست
بعد پنج دیقه یهو انگار یکی افتاد روم نتونستم تکون بخورم انقدر تقلا کردم اصلا نشد کع نشد یه سانتی متر هم تکون نخوردم
بعد اون هم یهو انگار یکی موهای جلوی سرمو گرفت کشید محکم
بعد کنار گوشم بلند بلند داد زد و یه حرفای عجیب غریب میزد
نیم ساعت چهل دیقه ی همینطوری تقلا میکردم انگار نه انگار
انقدر اذیتت شدم
کم موند گریه کنم از ترس
یهو ولم کردن پا شدم جلوی سرمو موهام انقدر کشیده بودن درد میکرد یه سردرد بدی گرفته بودم