سلام
من تو یه شهر دیگه زندگی میکنم مادرم ایناهم جایی دیگه منم اینجا غریبم یک ماهه مادرمو ندیدم مراسم عقد فامیلامون هست دوستم از جایی دور میاد خونه مادرم اینا هی زنگ میزنه ک بیا ولی شوهرم میگه نرو ...... میگه من تنها میشم نمیتونم بدون شما خیلی تو تنهاسی و سکوت گریه کررررردم واقعا بریدم دلم تنگه برای خانوادم برا جو صمیمی برای ابجیا داداشااا دوست دارم بلند بلند گریه کنم بلکه اروم بشم همیشه حسامو سرکوب میکنم .