سلام دوستان این داستان زندگی من که داره میرسه ب طلاق
ازدواج دوممه ۲۴سالمه ازدواج اولم عقد بهم خورد ب دلایلی و تموم شد
این ازدواجم همسرم ۲۸سالشه و من ۲۴
از همون اول زندگی دخالت کردن طبقه بالای مادرشوهرم بودیم
کم کم فهمیدم شوهرم مشروب و عرق خیلی مصرف میکنه کم کم فهمیدم رفیق باز و کاملا ولگرده .. رفته رفته دست بلند کرد اول هول میداد بعدها خفه میکرد با دستش جلو دهن و دماغمو میگرفت .. هول دادنش سر این بودکه مو ریخته بود زمین گفت موهات میریزه گفتم باش بعد باشوخی و خنده گفتم خونه ی خودمه ها ولی باز جمع میکنم سر اون اینقدر هولم داد ب در دیوار ک شونه ام در رفت
بار دوم تنها بودم دلم گرفته بود گریه میکردم دلتنگ خانواده ام بودم مسیرم دوره ازشون ۱ساعت رفتم سمتش بغلش کنم ک هول دادم خفه ام کرد دستم زخمی شد ازترس فرارکردم باتاپ خونه ی مادرشوهرم میگفت گریه نکن اعصابم خراب میشه اصلا قبلشم حالش خوب بود دعوا نکرده بودیم
۹ شب میرفتیم بیرون تا۱۰ بعدش منو توخونه تنها میزاشت تا ۱۲ نیم ۱ اونم ب زور مامانش میومد تلفن منو جواب نمیداد
رفته رفته فهمیدم چشم چرون و اینکه تو چت دیدم دوستش بهش گفته ی زن خرابی میاد داداشم باهاش فلان کار کنه امروز خونه دست داداشمه شوهر منم گفته بود منم میام به داداشت بگو منم هستم.. دوستش گفته بود ن تو زن داری . بعد ها فهمیدم از چت هایی ک پاک شده بود و توی سطل بود خونه ی دوستش میرن و کارای بد میکنن ..
مثلا دوستش گفته بود بیا خونمون زنم نیست این گفته بود کی هست من از پشت نیستما اونم گفته بود تو بیا من یکیو میارم ... اینم هی میگفت شرمنده من از پشت نیستم .. و ..
. فیلمهای بد بهم میفرستادن ک زیر ی فیلم ک انگار باگوشی گرفته شد و شبیه پاهای شوهرمه نوشته فیلم خودت شبیه فیلمهای سایت ها نیست و متاسفانه فقط رد فیلم مونده پخش نمیشه ... بعد ها اس داد ب دوستش اگه زنم بفهمه ب زنت میگم بازم من احمق قبول نکردم فکر کردم سوتفاهم
ی بار رفت پیش همین دوستش قبل اینکه بره رفت حموم بعدش ک ازپیشش اومدهم رفت حموم .
. متاسفانه زد ناخواسته باردار شدم جفتمون مسکل داشتیم کمی کوتاهی کردم تو جلوگیری همون ی بار ولی اون بچه میخواست میگفت بفهمم قرص خوردی میکشمت و ..
ناخواسته باردار شدم
باردار شدم و نمیدونستم مست کرده بود قبل مستی یکم ب حرف اومدیم اما دعوا نشدا حتی بحثم نشد من گفتم ن ولی بعدش گفتم چشم و اشتی شدیم و مهربون رفت مست اومد گفت چرا اول قبول نکردی از دستش فرار کردم دستسویی تابره سرکار اما کشیدتم بیرون پناه بردم خونه مادر شوهر لگد بهم زد از بین کمر و شکم حتی مادرش و برادرش طرف منو گرفتن
فرداش ب خون افتادم نمیدونستم باردارم تازه از کنار گوشم مشت زد ک قولنجام شکست خلاصه بعدش فهمیدم باردارم هماتوم دارم به علت همون ضربه متاسفانه بچه نموند هماتوم رشد کرد جذب نشد و بچه سقط شد حالا میرم واسه طلاق ..
. قبل ایناهم درکنار این اخلاقای بد شوهرم مادرشوهرمم مدام یادش میداد مثلا میگفت وقتی نیستی درو میکوبه تا ظهر میخوابه نمیدونم امروز بهم اخم کرد درحالی ک اینطور نبوده ..پدرشوهرم قول داد سمت مشروب نره اما وقتی همون شب ک لگد زد بهم گریه کردم اروم همونجا ... پدرشوهرم حمله کرد سمتم نزدتم اما از اون لحظه اش خیلی ترسیدم مادرشوهرم جلوشو گرفت ... پدرشوهرم گفت چرا اعصاب مارو پسرمو خراب میکنی اصلا تو دروع میگی مست کرده منم مدرک داشتم ک مست کرده ولی رو نکردم تا دادگاه ..
خودمم اخلاقای بد داشتم نمیگم عالی بودم نه منم اخلاق بدداشتم اما ن در حدی ک بگیره بزنتم ولی قبول دارم گاهی بچگی کردم بی دلیل غر زدم جایی حق بااون بود من قر زدم الکی گیر دادم ولی خب شد دیگه خیانت نکردم از کتکاش چیزی ب خانواده ام نگفتم
مثلا میگفت من مشکل ندارم تو قرص میخوری بچه دار نشی در حالی ک داشت گرفت منو زد انگشتام زخم شد خواهر شوهرم ب دادم رسید وگرنه میزد همون شب باز منو گذاشت خونه رفت از ۷غروب تا ۱۲ و نیم مست اومد خونه اینقدر سرم داد زدا از ترس جیکم در نمیومد میگفت چرا گیر میدی بهم
اخلاق خوبی ام داشت شکاک نبود پول میداد خرج میکرد سرم نمیکوبید نداشته هامو ولی خب اینکاراش باعث شده که برم طلاق ولی دلم ب همین اخلاقاش خوش بود میترسم طلاق بگیرم ازدواج بعدیم از اینم بدترشه لااقل این بهم تاحدودایی در حد لباس خرج مبکرد اما هدیه روز زن و ولنتاین و سالگرد عروسی هیجی نداد گفت ندارم دستم خالیه
نظرتون تصمیمم درسته ؟دلم براش تنگ شده
یه سال زندگی کردیم میگم ازدواج بعدیم اگه شوهرم شکاک باشه پول نده خرج نکنه اونوقت چی
از اونمردایی نبود ک زیاد پشتم در بیاد ولی بعضی وقتا خوشحالم میکرد با کاراش خیلی خیلی خوشحالم میکرد ولی درکنارش ایناهم بود
مثلا بچم سقط شد نیومد الکی گفت بلاکم کردی و نمیدونم توگفته بودی نیام ..
دیروز اومد اس های خیانت و رابطه از پشت رو نشون دادیم بهش دستاش میلرزید جوابی نداشت لرزش داشت گفتم پاشو برو رفت بعد کلی اس داد اونا شوخی بوده چت بوده درحد چت بوده قسم قران و امام ک شوخی بوده اول گفت جرا ب گوشیم دست زدی بعد گفت جرا ب خانواده ات گفتی
تصمیمم درسته طلاق بگیرم ؟یا فرصت بدم