2777
2789

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

روز جمعه بود. هفته ی ۳۹ از بارداریم رو سپری میکردم. منتظر بودم یکشنبه از راه برسه تا برای معاینه ی لگنی و اینکه ببینم میتونم طبیعی زایمان کنم یا نه برم مطب دکترم. صبح که از خواب بیدار شدم احساس کردم لباس زیرم خیس شده. نگاه کردم و یهو حالت سکته بهم دست داد. لباس زیرم خونی شده بود. همینجور داشتم میلرزیدم. از این که دارم به لحظات درد و زایمان نزدیک میشدم خییییلی ترسیده بودم. ولی یه حس خوشحالی هم داشتم که دیگه از این سنگینی دارم راحت میشم. راستش اصلا الان انتظارش رو نداشتم. دوس داشتم اول معاینه بشم ببینم اصلا میتونم طبیعی یا نه. ولی خوب دیگه اتفاق افتاده بود. مامانم و شوهرمو صدا زدم و همینجور که داشتم میلرزیدم گفتم که لباس زیرم خونی شده. مامانم که دید من خیلی ترسیدم بهم گفت چرا میترسی؟ نی نی داره دنیا میاد ترس نداره که. شوهرم گفت به دکترت زنگ بزن. قرار بود توی یه بیمارستان دولتی با دکتر خصوصی که خودم گرفته بودم و فقط زایمان در اب انجام میداد زایمان کنم. به دکترم زنگ زدم و بهش جریان رو گفتم. دکترم گفت که اگه خونریزی زیاد نیست مشکلی نداره چون رحمت داره اماده میشه واسه زایمان ولی اگر خونریزی ادامه پیدا کرد و زیاد بود نشونه ی اینه که جفتت جدا شده و باید سریع سزارین بشی. گفتم خانم دکتر شما کجایید؟ ( چون میدونستم که قراره بره مسافرت و به من امیدواری داده بود که با زایمان من تداخل نداره و اگر تداخل داشت یکی از همکارانشون زایمان در اب رو انجام میدن ) وقتی گفت رفتم قشم و کیش دنیا رو سرم خراب شد. گفتم خانم دکتر تورو خدا بیاین زودتر ممکنه من زایمان کنم و دوس دارم فقط خودتون پیشم باشید. بهم امیدواری داد که نه مشکلی نیست و ممکنه تا یک هفته این لکه بینی و خونریزی رو داشته باشی. پس نگران نباش.
توی دوران بارداری کلاس های امادگی زایمان رو میرفتم که اونجا توی یکی از جلسه ها با خانم دکتر اشنا شدم. اون جلسه قرار بود در مورد زایمان طبیعی و زایمان در اب صحبت کنه. توی صحبتاشون میگفتن که تلاشتون رو کنید برای زایمان طبیعی. سزارین خیلی خطرناکه. توی دنیا سزارین بعد از عمل قلب رتبه ی دوم رو داره ولی اینقدر توی کشور ما داره راحت انجام میشه. خلاصه خیلی صحبتای خوبی کردن. البته من از همون اول دوس داشتم طبیعی باشه ولی وقتی زایمان در اب رو هم توضیح میدادن اشتیاق پیدا کردم برای زایمان در اب. بهمون توضیح داد که اتاق زایمان در اب یک اتاق کاملا مجزا با همه ی امکانات هستش همسر یا مادر یا خواهر و هر کسی که دوس داشته باشی میتونه بیاد پیشت. اگر بخواین حین زایمان براتون موزیک میزاره یا صوت قران. در کل خیلی خوب بود نسبت به زایمان طبیعی خشک و خالی. من اصلا دوس نداشتم ماما یا پرستارا بیان بالا سرم واسه زایمان چون زیاد شنیده بودم که بداخلاقی میکنن و ... زایمان در اب توی اون بیمارستان رایگان بود ولی من چون میخواستم دکترم بیاد بالا سرم باید ۵۰۰به دکتر میدادم اون موقع. خلاصه همه ی کارا رو با دکترم هماهنگ کرده بودم واسه زایمان.
بعد از اینکه از بابت دکتر خیالم راحت شد به کارای روزمره پرداختم. هیییییچ دردی نداشتم فقط بعضی وقتاش یه دردی مثل پریودی البته خییییلی کمتر از درد پریودی داشتم و همچنان لکه بینی هم ادامه داشت. من از ماه هشتم به توصیه ی دکترم روزی یکساعت پیاده روی میکردم تا لگنم اماده بشه و زایمان راحت تری داشته باشم. اون روز هم بخاطر لکه بینی دودل بودم برای پیاده روی ولی وقتی دکترم گفت مشکلی نیست منم به پیاده روی رفتم. داشتم پیاده روی میکردم که یکی از دوستای قدیمیم رو دیدم. وقتی جریان رو فهمید بهم گفت از روز اول اخرین پریودیت حساب کن به ماه قمری. اگه امروز ۹ماه و ۹روز و۹ساعت باشه پس وقت زایمانت امروزه. تو دلم گفتم این چیزا الکیه ولی وقتی حساب کردم دیدم اره واقعا امروز میشه ۹ماه و ۹روز!!!!! بهم گفت پس تا امشب زایمان میکنی.
خلاصه به بیمارستان که رسیدیم دردای من هر دو دقیقه شده بود. درد وحشتناکی بود. همش خودمو لعنت میکردم که چرا سزارینو انتخاب نکردم. توی حیاط بیمارستان منتظر دکترم نشستیم ولی دردام وحشتناک زیاد و نزدیک هم بودن. رفتیم بخش زنان. اونجا منو تحویل گرفتن و همون موقع که معاینه کردن به همدیگه میگفتن فوله. من اول نفهمیدم یعنی چی ولی بعدش متوجه شدم که دهانه رحمم کامل ده سانت باز شده و بچه موقعشه که بیاد. خییییلی درد بدی بود مثل مار به خودم می پیچیدم. قرار بود مامانم و همسرم توی اتاق زایمان کنارم باشن ولی خوب چون هنوز توی بخش زنان بودم اونارو راه ندادن. مرتب با دکترم در تماس بودن و اونم میگفت که داره خودشو میرسونه. اینقدر دردام زیاد بود که داد میزدم غلط کردم غلط کردم. یکی از پرستارا یا نمیدونم ماما که خیلی بداخلاق بود اومد که برام سرم وصل کنه گفتم نمیخوام چون خییلی درد داشتم نمیتونستم یه جا بند بشم. بعد که نذاشتم بهم سرم وصل کنه بهم گفت بچه اتم مثل خودت منگل میشه. خیلی ناراحت شدم از حرفش بخاطر همین چیزا بود که دکتر خصوصی گرفته بودم.
از پیاده روی برگشتم. ساعت ۱۰و ربع شب بود که از توی شکمم یه صدایی مثل صدای قلپ اومد و چند ثانیه بعدش یهو لباس زیرم خیس شد. احساس کردم جیش کردم ولی تموم نمیشد همینجور میمومد یهو متوجه شدم که این کیسه ابمه حتما پاره شده. مامانم پیشم نشسته بود یهو زدم زیر گریه و گفتم مامان کیسه ابم پاره شد. مامانم که با دیدن گریه های من هول شده بود منو دلداری میداد که چیزی نیست. به محض پاره شدن کیسه اب دردای منم شروع شد. دردام هر ربع ساعت بود. یهو یه درد شدیدی میومد تا یک دقیقه ادامه داشت دوباره میرفت تا ربع ساعت بعدی. به دکترم زنگ زدم و براش توضیح دادم. متوجه شدم تو راه برگشته ولی هنوز نرسیده همین بیشتر بهم استرس وارد کرد. گفتم خانم دکتر شما زودتر بیاین. من دارم زایمان میکنم میترسم بچه ام تو ماشین دنیا بیاد. بهم گفت نه اگه دردت هر ده دقیقه شد اون موقع بیا بیمارستان چون احتمالا فردا صبح یا ظهر زایمان میکنی. من که درد زیادی داشتم و ترسیدم تو خونه بمونم. مامانمم گفت بریم بیمارستان اونجا بمونیم بهتره چون خونه ی ما از اون بیمارستانه یه کم دور بود. سوار ماشین شدیم و توی راه دردای من فاصله اشون هی کنتر میشد و مرتب خواهرم با دکترم در تماس بود. از اون ور خواهرم هی میگفت دردش داره زود به زود میشه و اینا از اون طرفم دکترم میگفت باید اول برید بیمارستان توسط ماما معاینه بشی اگه دهانه رحمت باز شده بود اونوقت به من خبر میدن تا بیام. دکترم تو راه برگشت بود و داشت با تمام سرعت خودشو به من میرسوند ولی اینارو میگفت که من نترسم.
مرتب داد میزدم به دکترم زنگ بزنید بیاد. پس پول دادم برا چی؟ تو اون لحظه احساس کردم دارم از گرما خفه میشم. بخاطر همین لباسی رو که تنم کرده بودن و کامل دراوردم لخت لخت جلو همه به خودم می پیچیدم. هنوزم گرمم بود اصلا بدنم گر گرفته بود. پرستاره بهم میگفت خانم این چه وضعیه لباستو بپوش. ولی واقعا داشتم از گرما میمردم بدنم خیس عرق شده بود. بعدا از بقیه شنیدم که وقتی زایمان شروع میشه یه همچین حالتی پیش میاد معمولا. وقتی یادم میاد خجالت میکشم
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز