2777
2789
عنوان

رمان گناهکار

| مشاهده متن کامل بحث + 4418 بازدید | 248 پست
بعضیا تجربه و استعداد ندارن.
فقط دنبال شهرتن
نویسنده ها دیگه رو میبینن و تقلید میکنن
یعنی من رمانی خوندم که دقیقا ترکیبی از چند تا رمان دیگه بود
حتی بعضیا به خودشون زحمت یه سرچ کردن ساده رو نمیدن
غلط املایی به کنار
خدایی کی دیده تو دانشگاه زنگ تفریح بزنن؟
یا مثلا تو مدرسه طرف خیلی راحت هر موقع خواست سرشو بندازه پایین از کلاس بره بیرون
من رمانی خوندم که داغون بود
دختره بدبخت و بیچاره یه عمر مثل پسرا زندگی کرده بود و خودشو شبیه پسرا میکرد
بعد یهو رفت یه مهمونی انواع رقصا رو اجرا کرد
خیلی تخیلی بود
یه روز صفحه ی نقدش رو پیدا کردم
دیدم از اونایی که تعریف و تمجید کردن کلی استقبال شده بود
ولی هر کی نقد کرده بود نویسنده حسابی بهش توپیده بود
سنشم کم نبود البته
به هر فصلی غمی، هر صفحه ای انبوه اندوهی، #وطن جان! خسته ام😔 پایانِ خوبِ داستانت کو؟ 
یه کانال هم تو تل گرام بود یکی از نویسنده ها که خوب مینویسه،مهسا زهیری،حاضر نشد بره صفحه نقدشون چون میگفت رمانای چیپ میذارین یعنی ترورش کردن صاحب کانال رمانکده دستور حمله داد به این بنده خدا
اگر با اسم کاربریم مشکل دارید صدام بزنید لامبورگینی یا مازراتی..قول میدم ناراحت نشم [smiley]s/sm80.gif[/smiley]

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

خب چون همه چیز اینترنی شده هرکسی میاد رمان مینویسه. قبلا طرف کلی وقت میذاشت یه ناشر پیدا میشد میدید کتابش ارزش چاپ داره بعد به دست ما میرسید. الان دیگه هیچ محدودیتی ولسه رمان نوشتن نبست تو برنامه ی رمانهای عاشقونه یه داستان خوندم رودبر شدم. نویسنده ش هم پسر بود. خاطرات دانشگاهشو نوشته بود .از یه دختره خوشش میومد و دختره ردش میکرد.. وای که جه خنده دار نوشته بودش... تو قسمت رمانای کاربران گذاشته بودنش من موندم اعتماد بنفس اینا از کجا درمیاد اخه
New life is beginning
خاله امیر علی من فک کنم مشابه رمان که.گفتی یا خودشو خوندم.دقیق یادم نیست دختره تو کار خلاف بود فک کنم اخر رمان هم با توصیف عروسی تموم میشه.انقد تخیلی بود یادم نمیاد زیاد .ولی اونم حرفه ای میرقصید
فرض کن من ادعا کنم تو.خونمون یه اژدهای بزرگ دارم و تو بگی اژدها افسانه است و وجود نداره.آیا درسته من بهت بگم ثابت کن نیست؟نه..من که ادعای وجودش رو دارم باید ثابت کنم اژدها تو خونمون هست :))...
بچه ها بریم یه تاپیک دیگه رو ویران کنیم خخخ
این چنین سرخ و لوند برخار بوتهء خون شکفتن وینچنین گردن فراز برتازیانه زارِ تحقیر گذشتن وراه را تاغایتِ نفرت بریدن.- آه ،‌ازکه سخن می گویم؟ ما بی چرا زندگانیم آنان به چرا مرگِ‌ خود آگاه هان اند. الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم
بعضی نویسنده ها سنشون کم نیست ولی از این چیزا مینویسن یا غلط املایی دارن من تب داغ گناه رو خوندم باورم نمیشده نویسنده 20 و خرده ای سنش باشه و تحصیل کرده هم باشه خیلی غلط املایی داشت اشتباه تایپی هم نبودا مثلا مغنعه ...طوله سگ....شاستی بلند یا از اول تا اخر قدیسه رو نوشته بود ققدیسه خیلیاشو یادم نیست یا یه جایی که خطبه عقد بود نوشته بود: انکامو سنتی
به هر فصلی غمی، هر صفحه ای انبوه اندوهی، #وطن جان! خسته ام😔 پایانِ خوبِ داستانت کو؟ 
وای بچه ها همه رمانا باهم قاطی شدن. تب داغ گناه همون ارمین بود یا یه چیز دیگه بود
این چنین سرخ و لوند برخار بوتهء خون شکفتن وینچنین گردن فراز برتازیانه زارِ تحقیر گذشتن وراه را تاغایتِ نفرت بریدن.- آه ،‌ازکه سخن می گویم؟ ما بی چرا زندگانیم آنان به چرا مرگِ‌ خود آگاه هان اند. الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم
نه اون بادیگارد نبود :))
فرض کن من ادعا کنم تو.خونمون یه اژدهای بزرگ دارم و تو بگی اژدها افسانه است و وجود نداره.آیا درسته من بهت بگم ثابت کن نیست؟نه..من که ادعای وجودش رو دارم باید ثابت کنم اژدها تو خونمون هست :))...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز