2777
2789
عنوان

کسی بوده که بچش تو کلاس اول مشکل نوشتن داشته باشه؟؟

| مشاهده متن کامل بحث + 168897 بازدید | 740 پست
سلام شنیا و سومیسوی عزیز ممنونم از همدردیتون و خوشحالم که شماها رو دارم برای درد دل کردن ...نتیجه ام ار آی هم مشخص شد دکتر که اصلا توضیح نمیده و حرف نمیزنه اما خودم از بس نگران بودم رفتم خونه و ترجمه اش کردم خوشبختانه اسمی از تومور نبود ولی نوشته بود مایع لزجی اطراف مخاطهای مغز رو پوشونده و مشکوک به سینوزیت هست ....دکتر هم فقط سفکسیم رو تجویز کرد و بهم گفت مشگل خاصی نداره ...پرسیدم پس چرا پرولاکتین خون تو همه آزمایشاتش بالا بود؟...جواب درستی بهم نداد ...حالا چهارشنبه از یک فوق تخصص غدد تو مرکز استان نوبت گرفتم آزمایشات و عکسها رو میبرم نشون میدم ببینم اون میتونه تشخیص بده چرا پرولاکتینش بالا هست؟
خدایا:اگر نوازش تو نباشد میان دستهای زندگی مچاله میشویم...نوازشت را از ما نگیر...
سلام پروین جان.خدارو شکر مشکل خاصی نبود.انشاالله نوروفیدبک هم نتیجه میده و پسرگلت ریتالین دیگه مصرف نکنه.دیگه نگران نباش و بسپار به خدا.
خدایا کمکم کن دیرتر برنجم،زودتر ببخشم،کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم...

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



پسرم 5/1 ماهه بود بردمش برای ختنه آز خون دادم... چون با زردی دنیا اومده بود وقتی آز رو گرفتم دیدم گلبولهای سفید خون بالاس درصدش البته... هموگلوبین پایین پلاکتها باید حداکثر مثلا 24 بود مال پسرم 74 بود... من دیوونه نشدم؟!؟!؟!!؟

گریه گریه.... شوشوم زنگ زد خواهرش صداشو میشنیدم گفت این نمیمونه بیخود براش خرج نکنین!!!!!!! بیخودی اینهمه پول بیمارستان و دکتر دادین ( من مریض دکتر اقصی بودم بیمارستان مهر ) کلی زر زر کرد منم داغون نبودم داغونتر شدم... از طرفی هم حرصم دراومده بود از دست زنیکش!!!!

فرداش بردیمش پیش دکترش 1 نگاه به آز انداخت بچه رو هم معاینه کرد گفت کلبول سفید بالاس چون تا چند ماه طول میکشه کامل زردی از بدنش خارج بشه الان من و شماهم آز بدیم بخاطر آلودگی هوا و ... مال ما هم بالاس! هموگلوبین پایینه برای همین قطره آهن به همه بچه ها تجویز میشه خیلی نگرانی میشه از ماه 4 بهش بدی... پلاکت بالاس چون نتیجه عکس با هموگلوبین داره تو هم میخوای ختنه کنی خیلی هم خوبه به خونریزی نمیفته زود ترمیم میشه حالا چرا دیشب ناراحت بودی برای چی گریه کردی؟؟
دکترش خیلی خوب بود گفت اینبار مشکلی پیش اومد ساعت 3 صبح هم بود به من زنگ میزنی گوشیم بالاسرمه میخوابم وظیفه دارم بهت جواب بدم.....

پروین جون راجب نتیجه آز نوشتی یاد خاطرم افتادم... خدا رو شکر مشکلی نیست ولی شما هم اینقدر دنبال مشکل نگرد... بعضی دکترا جواب نمیدن دلیلشو نمیدونم مثلا خود دکتر اقصی بیشتر با سر جواب آره یا نه یا مهم نیست میده خیلی هم دکتر معروف و خوبیه ولی خوب نمیدونم چرا اینجوریه...
بهرحال سفکسیم دکتر بیدلیل بهش نداده داروش تموم بشه سینوز هم خوب میشه دلیلش همینه....

بدت نیاد ولی بد نیست خودت هم پیش مشاور بری... فکر میکنم خیلی خیلی خیلی زیاد رو پسرت حساس شدی و تمام زندگیتو تحت شعاع قرار داده.... خودتو آروم کن عزیزم.... هیچی نیست گل پسرتم خوبه.. با این فکرا فقط خودتو پیر میکنی سر عروسی پسرت (ایشالا) یوقت نگن مادر شوشو چه پیره:))))))))))))))))))))
شوخی کردم... ولی آرامشتو حفظ کن...
شنیا و سومیسوی عزیز از هر دوتون ممنونم ...میدونید من چون شاغل بودم پسرم رو از 4 ماهگی گذاشتم مهد اصلا بهش نمیرسیدن و تا ساعت 2 پوشکش رو عوض نمیکردن طوریکه پاهاش میسوخت مهد رو عوض میکردم باز همون می بود و ساقی از بچه های بزرگتر کتک میخورد حتی یه بار آوردمش خونه دیدم خیلی بی قراری میکنه غروب اومدم لباسشو عوض کنم دیدم روی کمرش زخمه و جای دندون روی کمرشه بچه های مهد گازش گرفته بودن و مربیها هم معلوم نبود کدوم گوری بودن ....اون روز که پسرم رو بردم پیش روانشناس بهش گفتم هیچ کس تو خانواده ما و شوهرم بیش فعال نبوده نمیدونم چرا پسر من اینطوری شده؟دکتر بلافاصله پرسید شاغلید؟گفتم بله...گفت در نبودتون پسرتون پیش کی بود؟گفتم مهد میرفت ...گفت پس دلیلش همینه یکی از دلایل لضطراب و بیش فعالی جدایی زودهنگام بچه از مادر هست...حالا من همش خودمو سرزنش میکنم به خاطر چندرغاز حقوق پسرم ضربه ای خورد که تا آخر عمر جبران ناپذیره و طفل معصوم چقدر زجر کشید ...راست میگی شنیا جون من از روزی که رفتم پیش دکتر بیشتر حساس شدم همش به گذشته فکر میکنم میگم ای کاش دو سال مرخصی بدون حقوق گرفته بودم کاش اصلا کارمو رها کرده بودم ...ولی افسوس
خدایا:اگر نوازش تو نباشد میان دستهای زندگی مچاله میشویم...نوازشت را از ما نگیر...
پروین عزیز،نخور غم گذشته ، گذشته ها گذشته!
اگر هم بر فرض برای پسرت کم گذاشتی،حالا از این به بعد براش وقت بیشتری بذار.ماها که بچه هامون این مشکل رو دارند هر کدوممون به نوعی خودمون رو مقصر میدونیم.منم در دوران کودکی پسرم شاغل نبودم،ولی به دلایل زیادی برای پسرم وقت نذاشتم.شاید یکی از دلیلاش این بود که بچه هام با فاصله ی کمی از هم به دنیا آمدند.منم خیلی وقتا خودم رو سرزنش میکنم.ولی حالا چیزی هست که شده.خدارو هزار مرتبه شکر که بچه هامون توی بیمارستانها نیستند.انشاالله به زودی خوب میشن و قدر ما مامانهای نگران رو میدونند!حسرت گذشته رو خوردن نه تنها دردی رو دوا نمیکنه،بلکه کوهی از مشکلات رو برامون درست میکنه.خدا خیلی بزرگه پروین جان....................
خدایا کمکم کن دیرتر برنجم،زودتر ببخشم،کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم...
سومیسو جان تو خیلی مهربونی امیدوارم موفق باشی و بچه هات هر روز موفق تر از قبل باشن برای دخترت اذیت نشدی؟من دخترم خیلی آروم و درسخون هست مدرسه تیزهوشان میره و جزو بهترینهای مدرسه هست هم از نظر اخلاق هم درس مقاومت بدنیش هم عالیه اصلا این مریضیهای عجیب و غریبی که سراغ پسرم میاد اون نمیگیره بازم خدا رو شاکرم که از بابت دخترم غصه ای ندارم
خدایا:اگر نوازش تو نباشد میان دستهای زندگی مچاله میشویم...نوازشت را از ما نگیر...
آخ این شاغل بودن خیلی بده... من الان 2 ساله دیگه سر کار نمیرم... نمیدونی پسرم چطور رفتار میکرد.. تازه پیش مامانم بود بنده خدا میدید بد صبحانه میخوره لقمه میکرد میبرد تو پارک بهش میداد.... مامانم اینا حیاط داشتن اونجا هم میبردش کلی خوش میگذشت بهش ولی باورت میشه خونه مامانم میرم باید جلو چشم پسرم باشم مامانم خونم میاد همش پسرم میاد بغلم... مامانجونشم دوست داره وقتی جاییش درد میگیره میگه بگو مامانجون بیاد دیدنم یا ما بریم خونش ولی وقتی هم هست ازش فاصله میگیره.....

بقول سومیسو جان گذشته ها گذشته..... الان با این استرسی که تو رفتارت هست داری مضطربش میکنی گلم سعی کن خودتو آروم کنی شاید موضوع خیلی هم حاد نباشه شاید اندازه سنش ازش انتظار نداری شاید داری همش به چشم یه مریض نگاش میکنی اونم رفتار یه مریض رو بهت میده!!!!

خودتو خیلی آروم کن اگه لازمه برو پیش مشاور یا با یکی هم صحبت بشو بتونه آرامش بهت بده.....
ممنونم پروین جان.مهربونی از خودته.ما هممون مهربونیم که اینقدر بی ریا پای حرفهای دل هم میشینیم.شنیا جون حرف خوبی بالا نوشته.ما با کارامون روی بچه ها اضطراب ایجاد میکنیم.اگر میبینی آرامش نداری سعی کن به هر نحوی شده خودت رو آروم کنی.مثل گوش دادن به موسیقی،گفتن صلوات و یا ورزش.گل گاوزبان یا چای سبز هم نتیجه ی خوبی میده
منم با دخترم خداروشکر تا الان مشکلی نداشتم.همیشه ازش تشکرکردم که اذیتهای پسرم رو تحمل کرده.سعی کرده با شرایط داداشش کنار بیاد.ما باید به خاطر بچه های گلمون شرایطهای سخت زندگی رو کم رنگ تر کنیم.اینها همه با کمک خدا میگذره و با کمک خدا فرزندانمون بزرگ میشن.این ماییم که باید دست این عزیزانمون رو بگیریم و همراهشون باشیم.پس نباید اسیرگذشته و افسوس بود....دیگه خیلی فلسفی شد دوست عزیز!شاد باشی و دل شاد...........
خدایا کمکم کن دیرتر برنجم،زودتر ببخشم،کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم...
سلام بردوستان گلم
خوبید؟ گلهای خوشگلتون خوبن؟
ببخشید ازتاخیرطولانی....چندتاازبازیها رو که مشاور بهم گفت براتون میگم:
- چندتاتوپ واسباب بازی درابعادمختلف بدید به بچه ها ویه سطل درفاصله چندقدمی بگذارید...بچه ها سعی کنید اون توپ وووسایل رو توی سطل بندازند
- کف دستها رو روی میز بگذارند وسعی کنند انگشتها رو تک تک بلند کنند وتکون بدهند...مثلا انگشت شست رست چپ،انگشت اشاره دست راست و.......فقط حتما باید سعی کنند که کف دست به میز چسبیده باشه ..این رو خودتون هم میتونید انجام بدید...من که هنوز برای انگشت حلقه مشکل دارم وجمیع انگشتهام باهم بلندمیشن..ههههه
-غلت خوردن روی زمین ولی باید حتما محوربدن صاف صاف باشه...یعنی ازسرتا نوک انگشتهای پا رو سعی کنند موقع غلت خوردن مثل خط کش صاف نگه دارند
-لی لی رفتن باهردوپا
-یک طناب رو روی زمین بگذارید وبچه ها با شمارش از1 تاده جفت پا درطرفین طناب بپرند..مثلا شماره یک که گفتیم بپرند سمت راست طناب شماره دو سمت چپ طناب
.
.
بازم هست ولی الان یادم نمیاد دفترچه ام رو نگاه میکنم وبراتون مینویسم

پروین جان منم فکرمیکنم نسبت به گل پسرتون خیلی حساس شدید...بخدا این پسرشما هیچ مشکلی نداره...همه چیز روهم که دیگه چک کردید دیگه بسپرین به خدا....داشتم فکرمیکردم زمان بچگی ام یه پسربچه ای همسن من بود که وای وای وای اعجوبه ای بود واسه خودش...بینهایت شلوغ وورجه ووروجه ای وکارهای بسیارخطرناکی میکرد..اونموقع کسی مشاور ودکترنمیدونست چیه فقط میگفتن ماشااله شیطونه....درصورتیکه بیش فعال بود...من همش فکرمیکردم این پسره یه روز خلافکاروقاتل واینا میشه...آخه نمیدونید چکارها که نمیکرد..........یه بارهم ازش کتک بدی خورده بودم
حالا چندوقت پیش کارت عروسیش اومده بود ....رفتیم عروسیش ...چقدرباوقار..چقدرباکلاس...بعدهم میگفتن یه شغل خوب تویه سازمان دولتی داره وزندگی معقولی هم داره....والا نه پدرومادرش دکتری برده بودند...نه دارویی مصرف کرده بودند ونه هیچی........داشتم فکرمیکردم اگرما جای اون پدرومادربودیم ازبس بچه رو این دکترواون دکترمیکردیم که بالاخره یه ایرادی ازتوش پیدابشه ............
البته کاراونهاهم خوب نبوده ولی مادرهای امروزی مثل من هم ازاین ور بوم افتادیم........من ازبس به این دخترم توجه زیادی کردم که بینهایت وابسته به من شده وهمه مشکلاتی هم که الان داره میدونم که بخاطرتوجه بیش ازحدمن بوده که یواش برو ، نیوفتی زمین، مواظب باش و...........

پروین جان.امیدوارم نگرانیات کمتر بشه و همیشه با توکل به خدا بر مشکلاتت پیروز بشی.
قطره جان ممنون از اینکه آموزشها رو گفتی.
خدایا کمکم کن دیرتر برنجم،زودتر ببخشم،کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم...
سلام به همه
قطره جون مرسی از بازیها...
سومیسو جون...گفته بودی در مورد بازیها بنویسم...خیلی هاشون همین ها بود که قطره جان نوشت.و...
منم باید برم دفترچه رو پیدا کنم ....چون خیلی وقته دیگه از این بازیها باهاش نمیکنم....
پروین جون
خیلی ناراحت شدم برای گل پسری..
من چون خودم به خاطر مساله ای دو -سه هفته پیش رفتم آز دادم پرولاکتینم بالا بود و دارم قرص میخورم...دکتر گفت به خاطر استرسه...
منم مطمئنم مال پسر شمام چیزی نیست به خاطر استرسه...
براش دارو تجویز نکردن؟؟
بزرگ شدن سینه ها در پسر ها به خاطر اضافه وزنه ...من دیدم بیشتر پسر بچه های توپولی این طوری اند ...نگران نباش....
به نظرم باید سعی کنی..وزنش رو کنترل کنی...
من خودم این قدر تو خونه حرف رژیم و کالری میزنم ...پسرم وسواس گرفته...هر روز خودش رو وزن میکنه...به خاطر تعلیمات مدرسه هم اصلا اصلا هله هوله مثل چیپس و پفک و کلوچهو... هیچی نمیخوره....
گرچه غذای اصلی رو خوب میخوره....اما تحرکش هم زیاد نیست...
امسال شده 28 کیلو با قد 129...
حتما بفرستش از این کلاس رزمی ها....نیم ساعت اول فقط میدوونندشون....
نگران هم نباش....اگه میبینی همه چیزش خوبه تو رو خدا ریتالین نده بهش
سلام به همگی
سلام شیده جون خیلی خوشحالم که گاهی به اینجا سر میزنی تو دوست بامعرفتی هستی بر خلاف شیدای بی معرفت که با یه اسم کاربری دیگه مرتب توی سایت حضور داره ولی هیچ احوالی از دوستان قدیمی نمیپرسه

شیده جون پسرم هله هوله زیاد نمیخوره ولی عاشق پلو هست غذای اصلی رو کامل میخوره تحرک هم که اصلا نداره الان شده 44 کیلو قدشو نمیدونم دیروز پیگیر کلاس شنا شدم تصمیم دارم دو روز در هفته بفرستمش شنا

ورزشهای رزمی رو هم خودش دوست داره اما چون عینک میزنه و بدون عینک نمیتونه کار کنه میترسم بزنن تو چشمش

خیلی دلم میخواد ریتالین رو بهش ندم اما انگار نمیشه معلم امسالش فوق العاده سختگیره مثلا دیروز زنگ بنویسیم به بچه ها گفته 20 کلمه بنویسن و جمله بسازن ...دیروز پسرم ریتالین نخورده بود به زور 10 تا کلمه نوشته بود بسیار بدخط و بی حوصله و بعضی جمله هارو نصفه رها کرده بود معلمش هم زیر جمله ها یک نامه بلند بالا برای من نوشته که پسرتون گاهی اوقات اصلا حوصلا سر کلاس نشستن نداره و از زیر تکالیف شونه خالی میکنه مثلا تکالیف بالا را ملاحظه کنید چه طوری نوشته؟چرا؟؟...و من خودم دلیل چرایش را میدونم... نخوردن ریتالین ...اصلا دیروز دیگه نگران شدم نکنه به ریتالین اعتیاد پیدا کرده که بدون اون حوصله کلاس رو نداره و تکالیف رو انجام نمیده؟
خدایا:اگر نوازش تو نباشد میان دستهای زندگی مچاله میشویم...نوازشت را از ما نگیر...
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792