(۳)
از سیزده بدر تا الان دیگه خالم نیومده خونمون من چند روز پیش خونش بودم گفتم چرا نمیای گفت دیگه هیچوقت نمیام خونتون گفتم باز با حدیث(خواهرم) به مشکل خوردی؟
اونم گفت نه.
اومدم خونمون و الان یک هفته میگذره
امروز از مدرسه اومدم خونه خیلی حالم خوب بود یهو دیدم مامانم خودشو خوشحال نشون میده ولی ته چشماش غمه گفتم چیزی شده گفت نه نمیخوام روزتو خراب کنم منم پیله کردم...
بهم گفت بابام به خالم گفته هرکاری دلت میخواد بکن هر کثیف کاری دوست داری انجام بده گناهت گردن من واقعا حالم بده هیچوقت فکر نمیکردم بابام همچین آدم کثیفی باشه.تازه بابام ب خالم گفته تو تنهایی دلم واست میسوزه باید دنبال یه همدم واسه خودت بگردی....
خالمم زیاد وارد نیست با گوشی کار کنه نتونسته بلاکش کنه....
همه این ماجرا هارو خالم واسه مامانم تعریف کرده
حالا میشه بگین چجوری به بابام بفهمونیم که ما از همه چیز با خبریم ی جوری بهش بگیم که بسوزه که پشیمون شه که حالش از خودش بهم بخوره💔💔😭😭😭