2777
2789
عنوان

من از ابراز احساسات حالم بهم میخوره

| مشاهده متن کامل بحث + 546 بازدید | 30 پست
شماواقعاخانمی؟چ عجیب اقایون اغلب اینجورن بیشترمنطقی تااحساسی البته یک خوبیم داره ضربه عاطفی نمیخورید ...

بله خانمم البته از ایناییم که زود اشکم درمیاد ولی خوشم نمیاد به این شکل ابراز احساسات کنم 

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

منم آدم سردی هستم  و هیچ نمیتونم به کسی بگم دوستش دارم 

نه اینکه نخوام 

بلکه نمیتونم یعنی تو اون شرایط که قرار بگیرم گفتنش برام سخته 

ولی ته قلبم دوستشون دارم و تو عمل بهشون نشون میدم مثلا چیزی که میخوان براشون میگیرم 

اما خیلی کم پیش میاد که گریه کنم 

طوریکه مامانم میگه من چند ساله گریه کردن تو رو ندیدم 

ولی قهر خط قزمز منه 

خودم خیلی خیلی کم قهر میکنم 

اگرم کسی قهر کنه باهام عمرا ناز بکش و منت بکش نیستم 

خودش باید برگرده 

مگه بچه ۵ ساله است رفته قهر ؟ 

بیاد مثل آدم مودبانه حرفشو بزنه

«ظرفیت غم و غصه خوردن من تکمیل است ، غم هایتان را برای من نیاورید »سنگدل و بی احساس نیستم فقط حال دلم خوب نیست🙂 

من خیلی مهربنماااا انقدم زود گریم میگیره سر هر مسئله ای اما نمیدونم چرا نمیتونم به آدمای مهم زندگیم ...

منم مهربونم خیلی دلسوزم خیلی احساساتیم ولی بدم میاد علاقه امو بیان کنم حس بدی بهم میده

وای منم اینجوریم نه که چندشم بشه اما نمیتونم تو مجازی مثلا قربون صدقه اینا میرم تشکر میکنم و.. تو ...

دقیقااا منم مجازی با واقعی خیلیی فرق دارم

باورت میشه من ی بارم ب پدر و مادرم نگفتم دوستون دارم

دقیقااا منم مجازی با واقعی خیلیی فرق دارم باورت میشه من ی بارم ب پدر و مادرم نگفتم دوستون دارم


منم    همه فکر میکنن مغرورم ولی راستش نمیتونم زبونم قفل میشه 

‌قطره، دلش دریا می‌خواست. خیلی وقت بود که به خدا گفته‌بود.هر بار خدا می‌گفت «از قطره تا دریا راهی‌ست طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا شدن نیست.»قطرہ عبور کرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت. و هر بار، چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.تا روزی که خدا گفت «امروز، روز توست! روز دریا شدن.» خدا قطره را به دریا رساند. قطره طعم دریا را چشید. طعم دریا شدن را. اما...روزی قطره به خدا گفت «از دریا بزرگ‌تر، آری از دریا بزرگ‌تر هم هست؟» خدا گفت «هست.»قطره گفت «پس من آن را می‌خواهم. بزرگ‌ترین را. بی‌نهایت را.»‌خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: «اینجا بی‌نهایت است.»آدم عاشق بود. دنبال کلمه ای می‌گشت تا عشق را توی آن بریزد. اما هیچ کلمه‌ای توان سنگینی عشق را نداشت. آدم همه‌ی عشقش را توی یک قطره ریخت. قطره از قلب عاشق عبور کرد. و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید، خدا گفت «حالا تو بی‌نهایتی، زیرا که عکس من در اشک عاشق است :)
منن      همه فکر میکنن مغرورم ولی راستش نمیتونم زبونم قفل میشه

هوم مامانم میگ خیلی مغروری در حالی ک اصن مغرور نیستم نمیتونم احساساتم بیان کنم نمیدونم شاید خجالت میکشم اما حضوری تا الان ب هیشکی نگفتم دوست دارم..🥲

بچه هم نیستم والا و اینم بگم اطرافیانم زیاد اهل اینجوری محبت کردنم نیستن یعنی مثلا پدر و مادرم &nbs ...

نگران نباش. به وقتش درست میشه و احساساتت همچین فوران میکنه که تاپیک بزنی چطوری کمتر ابراز محبت کنم.

فکر میکردم میتونم همه آدمها رو نجات بدم..‌. تا اینکه متوجه شدم اونا دارن خودمم توی باتلاق غرق میکنن.
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز