2777
2789

سلام

خیلی ناراحتم.
نمی دونم چه کار کنم.
همه مردا زز میشن تو زندگی ما برعکس شده.

این خیلی اذیتم میکنه که کامل سوارم شده.
خسته شدم بس که هر چی گفت گفتم چشم.





1 سالو نیمه میشناسمش.
1 سال شوشو عالی بود
حرف گوش کن.در مواقعی که حرفم منطقی بود
مهربون با محبت.و..... از همه مهم تر بهم اهمیت میداد. و توجه میکرد.
فقط خانوادش کفریم میکردن.

از عید به بعد اخلاقش عوض شده.
نمی دونم رو چه حساب.

گفتم نزدیک عروسیه فشار روشه. هر چی گفت گفتم چشم.

عروسی هم تموم شد. منم که فقط چشم میگفتم و باهاش مهربون بودم.
اما بهتر نشد هیچ بدترو بدتر شد.

یکی گفت بس که بهش محبت کردی اینجور شده.
محبتو کم کردم. باهاش محکم برخورد کردم.بازم نشد.
باهاش حرف زدم.بازم نشد
باهاش قهر کردم.بازم نشد
باهاش بحث کردم. داد زدم.بازم نشد



نشد که نشد.



خلاصه روز به روز بدتر میشه.
به هیچ صراطی هم مستقیم نشد.
زیر شکم .بازم نشد
شکم.بازم نشدبازم نشد
مهربونی به خانوادش.بازم نشد



نشد که نشد.
قاطی کردم.




یکی گفت خرش از پل رد شده هویت اصلیشو رو کرده.
یعنی 1 سال فیلم بازی کرده؟
حس میکنم ذاتش خوبه.فک نکنم فیلم بازی کرده


یا یکی سیاست غلط یادش میده.که اینم ول کن اون سیاستا نیست

در این موردم باش حرف زدم. اما کار ساز نبود. راحت میزنه زیرش.
میگم چرا بیتفاوتی.بی محلی بی مسیولیتیو.....
اینجا اون کارو نکردی و......
میزنه زیرشو بهونه الکی میاره
و از نظدش بی توجهی بهم اصلا چیزی نیست که من بخوام گله کنم.
اخه از این میسوزم از همه جهت در اختیارش.
هر چی میگه می گم چشم
اخرشم این
خواستهام اصلا واسش اهمیت نداره.


از طرفی 3ماهی هست فهمیدم
خانوادش شدید تو کار دعا نویسو سحروطلسمو جادوان.
حتی یه بار متوجه شدم جاریم یه چی تو دست شویی ریخیت.

مادرش از شکلات متنفر جالبه بدونین تو کیفش همیشه هست.
شنیدم معمولا ادمارو چیز خور میکنن.پس از وقتی متوجه شدم تو کار دعا نویسو سحروطلسمو جادوان.هواسمو جمع کردم.


جالب بود
از روز قبل به مادرش گفته بود ما میایم. (من اصلا خبر نداشتم)
رفتیم مادره نبود 30 دقیقه بعد اومد.

جالبه حتی لباس عوش نکرد فقط مانتو در اورد چایی ریخت اومد جفت پسرش نشست.
سریع از کیفش 2 تا شکلاتصورتی در اورد
شوشو همون موقع انداخت بالا
اما من نخوردم (بازم این زیاد شک بر انگیز نبود تا اینکه)
خلاصه پدر شوهرم گفت خانم پس من چی .یه هو دیدم مادر شوهرم دست کردتو کیف یه زیپ دیگه وا کرد اونجا پر شکلات یه مدل بود.
از اونا به شوشو خودش داد نمی دونم اگه چیزی نبود چرا به همه یه مدل نداد

کلا کارش مشکوک بود.و البته بگم مطینم تو این کاران.خواهر شوهرم خودش یه بار از دهنش در رفت.
به شوشو گفتم چرا هر چی میدن سریع میخوری. گفت مامانم داد مگه چیه.

منم هیچی نگفتم.






یکی که شوشو میشناسه.
و بهش موضوع
خانوادش شدید تو کار دعا نویسو سحروطلسمو جادوان.
نگفته بودم.

داشتم باش دردو دل میکردم گفت خودش که خیلی خوب بود یه هو این قدر عوض شده عجیبه شاید خانوادش کاری کردن
باید بری باطل کنی که فلانی همین شده کارشون به......


اما من جایی نمیشناسم




حالا من نمیدونم از چیه
کمکم کنید




مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 


پدره منم همینطور شده واسه هرکی تعریف میکنیم میگن جادوش کردند بهزادم که اومده بود خونمون بابامو دید گفت جادوش کردند بنده خدا اینجوری نبود
خودت را که به خدا سپردی نگران هیچ طوفانی نباش🌺کشتی نوح را یک غیر حرفه ای ساخت و کشتی تایتانیک را یک حرفه ای🤲🤲🙆‍♀️🙇‍♀️ گ.از ده تیر رژیمم وزن اولیه ۸۴ وزن هدف هرچی خدا خواست الان ۷۴ ام
راستش نمیدونم چی بگم اما من خیلی به دعا اعتقاد ندارم اما به همون اقایی که ندا جون گفته زنگ بزن شاید بتونه کاری کنه ادم میمونه تو کار خلق الله با زندگی پسرشون چرا بازی میکنن
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز