2777
2789
عنوان

تجربه ی عمل بینی گوشتی با دکتر نادریان

| مشاهده متن کامل بحث + 7328 بازدید | 32 پست

متاسفانه 

اتفاق بدی که واسه من افتاد این بود که سه هفته قبل از عمل یکی از دوستانمون بعد از عمل بینی فوت شده بود

چون بعد از عمل درد داشته و وقتی براش مسکن زدن

ایست قلبی کرده بود

نسبت به مسکن حساسیت داشته

از طرفی منم آنافیلکسی شدید دارویی نسبت به داروهای غیر استروییدی داشتم

یعنی در حالت عادی من مسکن میخوردم باید زیر اکسیژن میرفتم

بعذ از شنیدن این اتفاق 

به قدری استرس و اضطراب داشتم که تمام توی بدنم میلرزید

از طرفی دلم نمیخواست امسالم عملم و مثل سال های پیش کنسل کنم

البته تا سال های پیش دکتر آلرژیم که حساسیت داروییم و تشخیص داده بود

بهم اجازه ی عمل نمیداد

امسال من قبل از عمل احازه ی دکتر آلرژی و گرفتم 

و ازش نامه گرفتم که به چه داروهایی حساسیت دارم

و بهم گفت در داروهای بیهوشی این داروهایی که من بهش حساسیت دارم نیست

و یک نامه بهم داد و تاکید کرد برام مسکن رکتولاک به هیچوجه بعد از عمل تزریق نشه

خلاصه که من انقدر دو هفته ی اخر سر اتفاقات افتاده استرس داشتم

که انگار واقعا منم میخوام بمیرم

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



خلاصه با کلی تحقیق و مشورت

دکتر آلرژیم گفت فقط از دکترت بخواه توی بیمارستان عملت کنه

منم دکتر نادریان، خوذش برگه های دکتر آلرژیم و دید

گفتن توی بیمارستان فرمانیه عملت می کنیم

خلاصه من گفتم هزینه اش مهم نیست

فقط امکانات مرکز درمانی برام مهمه

و وقت بیمارستان فرمانیه برام کذاشتن

من انقدر دو هفته ی آخر توی اینترنت سرچ کرده بودم

که چند نفر برای عمل بینی مردن و احتمال آمبولی چقدره و کلی از این سرچا

چون خیلی ترس تز عمل داشتم

و کلا تا روز عمل باورم نمیشد که من دارم میرم اتاق عمل 

اصلا فکر نمیکردم یه روز عمل کنم

اینم بگم یه روز قبل از عمل آزمایشاتم و دادم و همه چیز اوکی شده بود

منعی بابت عمل نبود

و اینکه تز دو هفته قبل از عمل بع هیچ عنوان مسکن و دارو نباید میخوردیم و من شروع کردم به خوردن آب آناناس و آب کرفس

عملم فرار بود ساعت یک باشه

که به من گفته بودن چهار صبح فقط چای و عسل بخورم

شام شب قبل هم مهم نبود چی بخورم

فقط از چهار صبح که چای و عیال خوردم هیچ چی نخورم

که بعد از بیهوشیراحت باشم

خلاصه که  یکی از دوستام یه انرژی خوب بهم داد

و گفت  تو هر جا احتمال مرگت هست

همین الان که خونه ای

سوار ماشین میشی

و هر جای دیگه

پس اگر قرار به مردنت تو این سن باشه

یا زیر عمل میمیری یا به هر طریق دیگه

خلاصه که دیدم منطقیه

ممکنه کلا من از استرس بمیرم😂😂😂😂

دیگه دل و زدم به دریا و رفتم

و به حال تمام کسایی که انقدر بی خیال بودن غبطه میخوردم

شد روز عمل

من و ساعت یک بردن اتاق عمل

قبلش بهم یه قرص دادن با آب خیلی کم که فشارم افت پیدا کنه

منم تو اتاق عمل تایم انتظارم که ببرنم تو اتاق خوابم برد

دکتر اومد بیدارم کرد😂😂

و اینکه خواهرم مدام به همه تاکید میکرد خواهر من حساسیت دارویی داره

حواستون باشه

یعنی کل بیمازستان میدونستن باید هوای منو داشته باشن😂😂

یه دستبند قرمزم برام زده بودن که بیمار آلرژیک شدیده

منم از ترسم کلی از برگه هایی که دکتر آلرژیم داده بود پرینت کرفته بودم همراهم بود

خلاصه که دکتر اومد بیدارم مرد

باهام حرف زد گفت چه مدلی میخوای و منم بهش گفتم فقطسربالا و قوس دار نشه

و بینیم جمع و جور بشه

که گفت کن تا جایی مانور میدم که به تنفست آسیب نرسه‌اولویت من تنفسه

و چون تو شاخک های بینیت بزرگه زیاد برات کوچیک نمیکنم

همین و جمع و جور می کنم

ولی خوشگل میشی

خلاصه که من و بردن اناق عمل یک ربع به دو رو تخت بودم

به متخصص بیهوشی گفتم من حساسیت دارویی دارم

حواستون به من باشه

و گفت همه میدونن تو حساسیت داری😂😂😂

فقط ازم پرسیدن به تخم‌م ع هم حساسیت دازی  یا نه

که من گفتم فقط به داروهای nsaid حساسیت دارم

بعد گفت پس برات یه آمپول حساسیت میزنم

که اونو زد نفهمیدم کی بیهوش شدم😂😂😂

خلاصه 

من به هوش اومدنم تو ریکاوری هم یادم نمیاد

فقط فکر می منم حول و حوش پنج بود که پرستاره بهم میگفت چرا دستاتو میزاری دم گوشت بزا. کنارت

هی اون دستمو منو میزاشت کنارم

من هی دو تا دستمو میبردم بالا انگار میخوام اذان بگم‌

خلاصه که خواهرم گفت که آوردنت تو ‌اتاق کفتن از این تخت برو رو اون تخت

خودت پاشدی رفتی

کلی هم هذیون گفته بودم

ولی وقتی به خودم اومدم‌نه درد داشتم

نه کبودی

نه ورم

نه خونمردگی

هیچی

حتی پرستار میگفت پانسمان زیر بینیتم خیلی تمیزه



خلاصه که هی به خودم میگفتم 

این همه میترسیدی این بود عملش

حتما دردم از فردا شروع میشه😂😂😂

همش منتظر بودم دردم شروع بشه

خواهرم مدام با پنبه لیمو تر میکرد

کمپرس یخ میزاشت رو چشمم که کبود نشه

اینطوری که پانسمان میزاشت رو صورتم و کمپرس و میزاشت رو پانسمان

خلاصه ساعت هفت و اینا بود که پرستار گفت یکم آب بهش بدین بالا بیاره

یا ادرار کنه که مرخصش کنیم

من یه چیزی مثل ترشحات پشت حلقی داشتم

همش فکر میکردم یه چیزی پشت حلقمه

به پرستاره گفتم میشه الان اب نخورم

گفت نه بخور از فصد میخوام اونا بیاد بیرون

یکم آب خوردم

و بلافاصله خون بالا اوردم

ولی نه خیلی زیاد که ترسناک باشه

یکم خون بالا اوردم‌دیدم اون که فکر میکردم پشت گلومه رفت

یکم دبگه اب خوردم

ولی گلوم میسوخت خیلی 

چون لوله تو دهنمون بودهطبیعیه

یکم دیگهخ‌ن بالا اوردم

یکمم خون از بینیم ریخت بیرون

که من به پرستاره گفتم تو چشمم زدی

ولی بالا اوردنه و خونریزیه بدون درد و اینا بود

اتفاقا من چون از امبولی میترسیدم

خون بالا میاوردم خوشحال بودم

😂😂😂😂😂😂

در نهایت پرستار امپول تهوع برام زد و گفت حالا بهد از آب 

بهش آب و آب میوه با هم مخلوط کنید بدید

هفتاد درصد آب بفیه آب میوه

و کم‌کم من تونستم راحت بخورم

همچنان گلوم میسوخت 

و تب آناناس میخوردم که زخم تو گلو سریع تر التیام پیدا کنه

خلاصه گفتن حالا راهش ببرید

من و دو نفر راه میبردن

که پرستار کفت دو نفر راه نبرن بزارن‌خودم تلاش کنم😅😅😅😅

من خیلی خیلی خیلی سوسولم

خلاصه که خدا خیر بده پرستار و پرسنل بیمارستان و که انقدر حواسشون به بود و پا به پام میومدن و رسیدگی میکردن

اصلا انگار برای مریضای نادریان 

و سفارشاتی که برای من شده بود از چند جا

سنگ تموم میزاشتن

خلاصه من راه رفتم


دیگه میخواستن بشنونم هم نمیشستم😂😂😂

میخواستم بگم خیلی قوی ام

خلاصه آب میوه و آب خ‌ردم‌ قدم سرویس بهداشتی

ادرار که کردم

گفتن مسکلی نیست برید

ولی من و خواهرم چون خیلی حساس بودیم گفتیم ما میمونیم😂😂😂

خلاصه تو فکرمون بود شب بمونیم بیمارستان

که ساعت دوازده شب دیدم نه خیلی خوبم 

گفتم بریم خونه

ادامه اش یکم طول کشید

بچه ها به طور کلی، بر خلاف ترسی که داشتم.. عمل بینی اصلا ترس و درد نداشت برای من، اما برسیم به وقتی رسیدم خونه... من به طور مرتب هر یکک ساعت یکبار آب کرفس و آناناس و هویج مصرف میکردم.. کبودی و ورم همچنان نداشتم... حال عمومی ام هم خوب بود.. میتونستم از بینی نفس بکشم چون ایروی داخلی داشتم.. ولی میترسیدم.. ولی شبا که خوابم میبرد مادرم میگفتن که از بینی نفس می کشیدم... لبام و هر نیم ساعت یکبار با پنبه ی خیس، مرطوب میکردن ... من قرار بود یک هفته ی بعد آتل و باز کنم و اسپیلنت داخلی و در بیارم... به همین خاطر در طول یک هفته اصلا حمام نرفتم.. به گفته ی دکتر نادریان توی بینی و در طول هفته اصلا با سرم شست و شو ندادم، فقط هر هشت ساعت اسپری سدیم کلرید توی هر سوراخ، یک پاف مصرف میکردم.. قرص سیتریزین هر شش ساعت.. سفالکسین هر شش ساعت و پماد تترا سایکلین هر دوازده ساعت روی بخیه.. برای من فقط زیر بینیم بخیه خورده بود.. که الان که بیست روز از عملم گذشته جای بخیه کاملا رفته.... ورم بینیم به قدری زیاد بود که فکر میکردم دکتر عمل نکرده   کبودی همچنان نداشتم.. اما صورتم و لبها و پشت لبم ورم کرده بود... به نظرم دنبال قشنگی بینی بودم ولی لبهام خیلی قشنگ شده بود  

 به طور کلی نه دردی داشتم نه هیچی.. چیزی که منو آزار میداد نحوه ی طاق باز خوابیدن بود.. که چون من نرمال خوابم همیشه سرم توی بالش بود برام خیلی سخت بود، که طاق باز بخوابم

دو روز اول کامل خواب بودم البته خوابیدنم به صورت نشسته بود.. چهار بالش و یک بالش دور گردنی... و بعد دو بالش و دورگردنی... دو روز اول چون از عوارض بیهوشی میترسیدم.. همراه خانواده از سرویس بهداشتی استفاده می کردم که بیهوش نشم، خدارو شکر انقدر مایعات خورده بودم که داروی بیهوشی سریع از بدنم خارج شد... به طور کلی منی که حساس نبودم که بعد از عمل شکل بینی مهم نیست و فقط زنده موندنم مهمه...حالا روی شکل بینی هم حساس شده بودم.. همش میگفتم برام کوچیک نکرده.. اصلا تغییر نکردم .. فکر میکردم خیلی سر بالا شده.. در صورتی که من از بینی سر بالا بیزار بودم.. که مدام دستیار دکتر میگفتن آتل و که برداریم دیگه سربالا نیست.. نگران نباش...مدام میگفتم غلط کردم عمل کردم.. چون خیلی کلافگی داره.. جایی نمیتونی بری... نمیدونی بعدش چی میشه

من روز چهارم، چون تختم زیر پنجره بود و هوا یهو سرد شد.. سرما خوردم... سر درد و گوش درد گرفتم... روز اول تحمل کردم ولی دیگجه سر دردم زیاد شد استامینوفن خوردم... که با مصرف دو سه تا مسکن هر شش ساعت یکبار اوکی شدم.. سه چهار روز اول فقط سوپ و آب ماهیچه و از این مایع جات مقوی میخوردم... خوودم اصرار داشتم چیزی نجوم.. 

من روز چهارم، چون تختم زیر پنجره بود و هوا یهو سرد شد.. سرما خوردم... سر درد و گوش درد گرفتم... روز ...

میشه لطفا بگی از فرم بینیت راضی هستی یا نه؟ من فردا با نادریان وقت مشاوره دارم مثل شما بعد سالها تصمیم به عمل گرفتم خیلی دودلم، خواهشا بگو چه جوری شده بینیت

2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز