بچها دایی مادرم امروز با ماشین میرفته یهو تصادف کرده(جزئیات تصادفشم حتی هنوز معلوم نیس)
ایست قلبی بکنه.. احیا بشه شوک بگیره..
بچها من دانشجو پرستاریم تاحالا احیا و مرگ ادمارو خیلی دیده بودم ولی هیچوقت حسه همراهی مریض بودنو نداشتم.. نمیدونین چقد لحظات سختی بود برام امروز.. با دکترش حرف زدم میگفت کارایی براش کرده بودن گفت ولی گفت امیدی نیس... و حالا چقققد سخته کع به بقیه بگی.. ولی همچنان میگفتم خوبه برگشته باید هوشیاریش بیاد بالا.. ولی وقتی اومدیم خونه بازم ایست قلبی کرده بود.. و تمام.. چقققد خوب بود این مرد.. فقط با ی تصادف ی ادم رفففف. الان همش ترس از دست دادن پدر و مادر و داداشم دارم.. لعنت ب رانندگی.. قدر عزیزامون بدونیم..