2777
2789

😑ویی تو عید هیچ وقت پذیرایی نخوابید😂

از جنگ بر میگردی، خدا میداند که به جنگ رفته بودی. خاک روی پیراهنت را میتکاند و نشان لیاقتی به تو میدهد. نشان لیاقتش اما مدالی نیست که بر گردنت بیاویزی. نشان لیاقت خدا تنها چند خط ساده است. خط های ساده ای که بر پیشانی ات  اضافه میشود. و روزی میرسد که پیشانی ات پر از دستخط خدا می شود.آیینه ها می گویند آن کس زیباتر است که خطی بر چهره ندارد. آیینه ها اما دروغ می گویند. دستخط خدا بر هر صفحه ای که بنشیند، زیبایش می کند.جوانی بهایی است که در ازای دستخط خدا می دهیم.دستخط خدا اما بیش از اینها می ارزد، کیست که جوانی اش را به دستخط خدا نفروشد!خانم عرفان نظر آهاری

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

اونی که خوابیده منم🗿

شب ها که به جای مادرم بیمارستان پیش خواهرم میموندم خیلی اذیت میشدم چون روزها هم دانشگاه میرفتم و نمیتونستم به صورت جایگزین استراحت کنم قطعا اون روزها زشت ترین ورژن خودم رو داشتم و همزمان باید سعی میکردم که خودم رو شاداب نشون بدم تا  به عنوان یک پیشکوست، دردِ بیماری خواهرم رو کوچیک تر نشون بدم یک روز که تازه از بیمارستان برگشته بودم با موهای وز وزی و چشمای گود افتاده بالای سر کتری وایستاده بودم که چشمم به یک هسته ی خرما کنار شعله ی گاز افتاد که حرارت و شعله به طور مستقیم به اون هسته میخورد دیروز هم اون هسته رو موقع درست کردن چای دیده بودم پریروز که موهام کمتر از اون روز وز وزی بود هم همینطور! همچنین موقع شام درست کردن و ناهار گرم کردن هم دیده بودمش به طرزعجیبی استوار بودو صبور!شاید فکر میکرد بالاخره روزی کسی از بین شعله ها برش میداره و توی خاک نرم میزارتش و جوونه میزنه و بالاخره رشد میکنه ((متاسفانه باید بگم اون هسته خود من بود!منی که سالها در فشار وزجر و درد سکوت کردم چون امید داشتم روزی خدایم مرا از میان شعله ها برمیدارد آبی بر رویم میریزد و جوانه زدنم را تماشا میکند غافل از اینکه خدایم سالهاست مرا در میان شعله های آتش در زیر کتری بزرگی رها کرده است)) درحالی که من گمان میکردم او نگهدار و پناه من است ✒️خاطرات یک مینیاتوری

وای این منم حالا فک کن آیفونو میزنن تا اونا سوار آسانسور شن مامانم اینا منو با جیغ و داد بلند میکنن حالا منم گیج نمیدونم چی شده خودم کیم😕😐

یه خردادی مهربون ریزه میزه که با کسی کاری ندارم سرم تو کار خودمه 😁همه از بیرون فک میکنن خیلی آرومم اما از درون یه آتیش پاره ای هستم که فقط اینو نامزدم درک میکنه با بلاها و چالشایی که باهاش رفتم🤣🤣🤣شیطونی تو خون منه😁سعی نکن یه حرفو دوبار به من تکرار کنی چون من لجم میگیره اتفاقا به حرفت گوش نمیدم😝یه کنکوریه انسانی هم هستم 😇
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   avaz76  |  3 ساعت پیش