ي رمان بودش
ي دختره فك كنم جنوبي بود
اومده بود تهران درس بخونه
مذهبي بودش با ي پسر مذهبي هم خونه ميشد
نميدونم چحوري
بعد نميدونم صيغه ميخونن چي ميشه
باهم رابطه بر قرار ميكنن
بعد پسره ميره شهر دختره خاستگاريش
اسمشو ميزونيد چي بود
عجب رمانای سمی بودن😂 یادش بخیر
نه چه چرت ولی😂
من ی چیزی تو ذهنم هست ک دختره و پسره هم کلاس بودن بعد هم خونه شدن و صیغه تودانشگاه همکلاسی بودن فکر کنم اینجوری بود یادم نیس
محتوا تموم رمانا همین بود تقریبا😂
این درصد سمش خیلی بالاست ...
من اون رمان تا طلاقی خطوط موازی وامیدی ب بهار نیستو انقد دوس داشتم
اولین رمانی ک شروع کردم ب خوندن همسایگی گودزیلا بود 😂الان ک فک میکنم خیلی مزخرف بود
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
35 ثانیه پیش
35 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز