شما بودین با این شرایط قبول میکردین؟

درسته اگر زبونم لال خدایی نکرده چنین شرایطی شما داشتی چی میشد؟قطعا وابستگیه هست ولی خب مدیریت شما سخت تر میشه 

نه با همه مواردی که گفتی مشکل دارم بخصوص شغل آیندش و جای خونش. بعدم چه عجله ای داره واسه ازدواج؟ خب اول بره شاغل بشه بعد. از الان حتما میخواد چند سال عقد کنی بمونی خونه بابات، خرجتم با بابات باشه چون اون درآمدی نداره، تاااا درسش تموم شه بره سرکار پس انداز کنه و خونه بسازه. خونه ساختن مگه یه روز دو روزه؟ چند سال زمان میبره این روند. بعدم باید از همه خواسته هات بگذری چون داره خونه میسازه و میفته توی خرج و نمیتونه عروسی و طلا و خرجای دیگه رو به خوبی ساپورت کنه و میگه ندارم

عزیزم پدر نداره سخته باید با مادرش زندگی‌کنی فک کن همیشه یکی تو زندگیتون هس ...‌حالا بودن هیچی ممکنه حسادتم بکنه فک کنه پسرشو داری ازش میگیری ....منم شوهرمم پسر اخره پدرشوهرمم هس ولی بازم مادرش به رابطه ما حسادت داره ی رفتارایی میکنه دور از شان و شخصیت خودشه........بازم بیشتر بشناسش

نه قبول نمیکردم چون هم شهراتون باهم متفاوته و فاصله دارین هم قراره ساختمون مشترک ساکن بشین

باور کن وارد همچین زندگی بشی هر روز یه داستان داری 

الان میگی حق داره وابسته بشه ولی بعدتوخیلی چیزاحق به خودت میدی که مثلابیشتربایدبرای تووقت بزاره وقتی اومدخونه اول بیادپیش تونه مامانش یاجایی میخواین برین اول اون نره سوارماشین بشه همه جاهمراتون نباشه تاریزترین چیزکه میخرین دخالت نده خودش اینوازکسی قبول کن که تجربش داره نکن خواهرمن تاوابستگی پیش نیومده سیفون این رابطه سمی بکش ازخانوادتم دوری دیگه بدترهردقیقه توقع داره بهش سربزنی وچیزای دیگه موردبهترهم برات میادچون موقعیتت خوبه بزاریکی توشهرخودتون انتخاب کن خونه جدا داشته باشه که ازخونه مادریش دورباشه ازخودت چندسال بزرگترباشه اخلاق ومنشش مردونه وخوب باشه باورکن واسه شماخیلی موردهای بهتری میادبهتره تاوابستگی پیش نیومده کات کنی

من واقعا با مادر خودم نمتونم ی جا باشم چ برسه به مادرشوهر به همه چی ادم کار داره ته تهش طرفدار پسرشه کاراشو مجبوری بکنی

ولی واقعا هم این ببخشید از بد بودن بعضی مادراس ک بخاطر تنهایی خودشون پسر اخرو میخوان پیش خوذشون نگه دارن الان من مادربزرگم تنهاس بچه ها میرن ازش سر میزنن ولی میگ اینجا نمونین برین خونه خودتون چون ادم فهمیده ایه..‌..حالا مادرشوهرمن از من و شما بیشتر به خودش میرسه از من که چهل سال ازش کوچیکترم سرحال تره ....هزارتا ادا داره تنها باشه نمیره حموم تنها تو خونه نمیمونه پدرشوهرمم هس ولی بچه هاشو اسیر کرده ی سره از چندسال دیگش میگ ک یکی همش باید باهاش باشع .....اخه این چ کاریه هر کسی باید از عهده خودش بربیاد، حالا پیر و ناتوانم باشه ی چیزی از من بهتره

میدونم دقیقادرکت میکنم بازاگرشماهمسایه نیستین خیلی خوبه بخداتایه کبریت هم بخوام بخرم توقع داره هرجامیرم دنبال سرم هست اصلاروانی شدم تاتوخورد وخوراکمم نظرمیده مرتب زنگ میزنه به شوهرم که بیادورهم باشیم نمیزاره بچه هاش دورازخودش باشن بااینکه هموناراحت میکنن بارفتارشون ومیدونن انقدرنزدیکی خوب نیست بازم نمیخوادبچه هاش اززیرنگینش بیرون برن بایدبه همه بچه هاش چه دخترچه پسرتسلط داشته باشه بخداخب این چه کاری نمیخوای بچه هات دورازخودت باشن نه شوهرشون بده نه براشون زن بگیر بزارکنارت باشن چرایکی دیگه روآدم بدبخت کنه تایه جیزی میخره میگه چراخریدی پس اندازکن پولت خرج نکن فلان نکن  بخداتانرفتی توهمچین زندگی سمی نمیفهمی چی به چیه بخوای یک نفرهم راهنمایی کنی که نکن بااینجورموردی ازدواج نکن بازمیگه آدم خودش خوب باشه وسرش به زندگیش باشه وگرنه مادرشوهرچیکارآدم داره پس میگه من وشماسرمون به زندگی خودمون نیست بخداآرزمونه یه زندگی آروم وبدون دخالت داشته باشیم کاری هم بهشون نداریم چی میخورن چی میپوشن کجامیرن ولی اونابه همه چیزماکاردارن فقط صبرابوب میخوادهمین این فقط قسمتی ازماجراهست انقدرمشکلات هست که باتایپ کردن نمیشه بیانش کرد

دقیقا عزیزم

ترس نداره عزیزم حقیقت بهتره باچشم بازانتخاب کنی انتخابت درست باشه جای هیچ گونه ترسی نیست