شوهرمن سه بار اومد خاستگاریم..هرچی داشت و نداشت به نام من کرد..منو نگتمیکرد از چشماش اشک مومد و میکفت باورنمیکنم توواقعی هستی..
هیچ خیانتی ازش ندیدم..هیچ بدی ..هیچ بدی ازش ندیدم..
مادرش هرچی عذاب ک بود بمن داد
گفتم پاشو از زندگیمون بِبُر
تو روم نکاکرد و جلوی خونوادم گفت من از مادرم بخاطر تو نمیگذرم..
تصمیمم قطعیه ..میخوام چند ماه برنگردم..میخوام بفهمه من همون دختر با ارزش قدیمم...