من اون ماهی که اقدام داشتم خیلی استرس داشتم شوهرم صبح چهار ساعت راه میرفت دانشگاه امتحان میداد تا میرسید خسته و کوفته بود ولی چون اون ماه آمپول زده بودم مجبور بودیم واسه اقدام (من پلی کیستیک بودم و دوسال و نیم دوره درمانم طول کشید).12 روز بعداز آخرین اقدام شب تولد دختر خواهرم الکی رفتم یه بی بی زدم و دو خطه افتاد .چشمام رو چن بار باز و بسته کردم دیدم نه دوتاس.اومدم به مامانم گفتم.آخه شوهرم شیفت بود.فردا شبش یکی دیگه زدم مثبت شد زنگ زدم به همسری و سلام و احوال پرسی گفتم چه خبر گفت سلامتی منم گفتم ولی اینجا یه خبرهایی هست چن دیقه مکث کرد بعد زد زیر خنده منظورم رو فهمیده بود و با خنده همش میگفت بگو بخدا راس میگم خلاصه کلی ذوق کرد و آخرش گفت خستگی کار رو از تنم در کردی
چن روز بعدش هم خودش اومد رفتم آز دادم سپردم خودش بره جوابش رو بگیره و بیاد .اومد یه شاخه گل رز دستش بود و جواب ـآزمایش هنوز گله رو دارم خشکش کردم