قرربونت برم عزیزم لطف داری فدات شم 😘
گوشت و چرخ کرده رو که گرفتم گذاشتم تو فریزر کامل یخ بست
حدود هشت ساعت فاصله داشتیم تا مقصد
یخ های بزرگی گذاشته بودم تو فریزر به اونا هم سپرده بودم بذارن
مابین راه چون هوا خیلی سرد بود بارون میومد یخ های گوشت و چرخ کرده اصلا باز نشد
در کل تا اونجا اندازه دو سه استکان یخ باز نشده بود 😉
اونجا هم که رسیدیم زود گذاشتیم یخچال
چون مکان داشتیم و همه چی بود
آشپزی رو هم
چون میدونستم تو راه هستیم ظهرش رو ،،،،
گفتم دست به کار بشم قورمه سبزی بار بذارم
تا پیشنهاد رستوران ندن که کم کم دو تومن میشد وعده یه ناهار یازده نفریمون 👌
قرمه سبزی رو بعد شام گذاشتم قشنگ پخت و تا تحویل سال به خوبی جا افتاد دقیق تحویل سال خاموش کردم زیرش رو
برنج هم خیس کردم شب،،،، صبح قرار بود ساعت نه راه بیوفتیم
که تا شب برسیم
شب همه وسیله هارو جمع کرده بودم خونه رو قشنگ مرتب کرده بودم هیچ کاری نمونده بود واسه صبح
صبح هفت و نیم بلند شدم اب برنج رو گذاشتم و برنج رو آبکشی کردم و گذاشتم دم
ساعت نه کامل حاضر بود ،تو یه پارچه بزرگ بستم گذاشتم تو ماشین
بهشون نگفتم ،،،
از همون پول کارت که ششصد مونده بود همسرم رفته بود بربری بگیره برای تو راه که صبحونه رو تو راه بخوریم 😊
همسرم ندیده بود که داشتم ناهار درست میکردم
چون مطمینا میدید نمیذاشت میگفت یه روز خودت رو خسته نکن
ولی منم به قول شما زیاد با غذای بیرون حال نمیکنم معلوم نیست گوشتشون چی و برنجشون چی 👌
غذاها رو تو ماشین جا کردم روشونو پوشوندم
رفتیم ، رفتیم ،رفتیم ،اردبیل نگه داشتن واسه ناهار همه داشت ضعف میکرد دنبال رستوران میگشتن
گفتم غذامون حاضر گفتن چی
گفتم قرمه سبزی
اونجا بود که همسرم بهم گفت لیاقت داری
پیش همشون دستمو گرفت و بوسید گفت
حالا باور میکنید من هرچه دارم از معصومه دارم ❤️
دوستاش هم با ترس گفتن خوشبحالت که زنت آنقدر به فکرت که از جیبت یه قرون پول در نیاد
زناشونم گفت آره والله ما هم زنیم تو هم زنی
چه جور به همه کار رسیدی
گفتم از قدیم میگن مرد کارگر و زن بنا 😉
اومدیم به خوردن انقدرررر خوشمزه شده بود چون با عشق تماااااام که به همسرم داشتم که راضی نمیشم یه گرونش بی خود اینور اون ور بشه
انقدر خوشمزه شده بود که جاتون سبز ❤️
منظور از عشقی که گفتم به همسرم داشتم اینکه راضی نیستم هیچ وقت دستمزد کارش رو بریزم دور
چون میدونم با چه سختی پول در میاره
بعد که خوردیم راه افتادیم عصر رسیدیم
گفتم دخترا
یه وعده زهرا جان میپزه برامون چون من عاشق زرشک پلو های زهرام اینطوری گفتم که یعنی به گردنشون بذارم 😊
یه وعده تو میپزی عزیزم عاشق قیمه بادمجان های تو هستم
یه وعده هم خودم
اینطوری به توافق رسیدیم
اونجا هم تقسیم کار کردیم یه روز یکی ظرف میشست اون یکی جارو ،اون یکی حیاط رو
باز فرداش جابه جا میشد
و در مورد سوال آخرین نه عزیزم ما هیچی تو راه نخوردیم هیچ رستورانی نرفتیم
برگشتنی هم تو راه باز دخترا گفتن گشنه امون ساندویج بگیریم
همسرم گفت باشه 👌
گفتم جلوی ساندویجی نگه دارین ببینم چه جوری سلیقه اشون
خودش میدونه که من حساسم واسه غذای بیرون
نگه داشتم دخترا گفتن بیایم گفتم نه شما بشینید من بیام
رفتم داخل زود پرسیدم آقا همبرگر چند
گفت پنجاه تومن
حساب کردم دیدم شد مال یازده نفر ۵۵۰
گفتم چه خبر
گفتم امید من اصلا مزاجم نمیکشه
بذار خودمون بگیریم درست کنیم
حالا نگین خسیس ها 😁
من کلا نمیذارم چیزی از دستم در ره
وقتی ساندویج همونه چه کاری خرج اضافی بکنم ؟با یه دقیقه همه مال خودشون رو درست کردن
به جای یه دونه هم دو تا خوردن
از اون لقمه ای ها گرفتم
خیارشور ،،کالباس ،گوجه ،،خلال ،نوشابه ( با همون پول ششصد و پنجاه )
شد ۲۸۰
حالا ۵۵۰کجا ۲۸۰کجا
ولی به هیچ کس نگفتم به خاطر هزینه اش نخواستم از اونجا بگیرم
گفتم اونوقت چی میگن بهم 😂
همه هم خوردن با به به و چح چح