2777
2789
عنوان

سیاست و راهکار برای زوج‌های عزیز

| مشاهده متن کامل بحث + 111019 بازدید | 1738 پست
معصومه جون عزیز دلم.خواهر خوبم هر وقت حالم بده میام اینجا خیلی حس خوبی بت دارم .در مورد ناخن منم نما ...

سلام مانترای عزیز ❤️

قربونت برم من لطف داری عزیزم 😘 

والله فدات شم من نمیتونم چیزی در این مورد بگم 

چیزی که شنیدم میگم 

ما هم از همون دوران جشن تکلیف که برامون گرفتند 

از اون موقع بهمون گفتند که اندازه ی سر سوزن تو ناخن هات لاک بمونه وضوت قبول نیست 

ولی زمونه فرق کرده 

اعتقادات هر کسی متفاوت 

یکی گناه نمیدونه کاشت اش رو می کنه و نمازش رو میخونه 

و میگه طرف حساب من با خداست 

یکی مثل خودم 

که رضایت همسرم اولیت من 


یکی هم کلا گناه می‌دونه و اینکار رو نمی پسنده 

در هر صورت نظرها متفاوت و قابل احترام 

هر کسی رو بالاخره تو قبر خودش خواهند گذاشت 


خود خاله ی من از همون دوره ی جوانی لاک میزنه و همون طوری نماز میخونه 

و یبار هم تابه حال نمازش به قضا نرفته 


باز ببین عزیزم صلاحت به چیه 

بیچاره پسرش چیکار کنه تو این گرونی باید خرج مادرش رو هم بده،خانواده شوهر منم اینجورین پدر شوهر و ماد ...

دقیقا عزیزم ❤️ 

الان بالاخره همه درگیر خونه زندگی خودش 

مخارج زندگی بالاست 

آدم خودش باید به فکر آینده ی خودش باشه 

از کسی نباید انتظار داشت 

مادرشوهرتون هم کار خوبی نکردند که سر سفره از گرونی و اینا حرف زدند 

شما هم خوب کاری می‌کنی عزیزم 

دیر به دیر برو 

ماهی یا دوماهی یه بار 

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

سلام نقاش جان عزیزم ❤️


دوست من کاملا با حرفات موافقم


دقیقا منم از همین متعجب هستم که حداقل دایی ام میتونست


که به بیمه رو رد کنه


می پذیرم عزیزم تمام حرفهات رو



من بارها اینجا گفتم که اگه همسرتون به فکر نیست


خودتون دست به کار بشین


نگین بیخیال دنیا دوروز


نگین به من چه خودش به فکر باشه


نگین وظیفه ی مرد خونه است که به فکر آینده باشه


به من چه


چندین بار هم گفتم که خودتون سعی کنید در حد توان به دوش بکشین


هزار بار گفتم جوونی نیست


هزار بار گفتم شرایط یکسان نمی‌مونه


این حرفهات رو کاملا میفهمم و میپذیرم


به خانوم خونه گفتم


شاید تنهایی خیلی سخت باشه و زمانبر باشه براتون


ولی خیلی خیلی بهتر از اینکه اینطوری محتاج و


به امید فرزندانت بمونی


بازم خواهم نوشت و در مورد همین موضوع که هر دو طرف باید حواسش جمع باشه


اگه یکی از طرف مقابل کم کاری کرد


اون یکی جور بکشه تا صباحی بعد محتاج کسی نمونه

سلام بهار جون 


تسلیت میگم عزیزم خیلی متاثر شدم 🥺


خدا بیامرزه اتشون 


و خدا بهتون صبر بده 


چاره ای نیست عزیزم 


زندگی جریان نداره 


نمیشه که دست رو دست گذاشت و نشست زانوی غم بغل کرد 


به حکمت خدا ایمان داشته باش 


روزی که پدرم رو از دست دادم 🖤


نماز شکر بجای آوردم 


گفتم خدایا شکرت که پدرم رو ننداختی به تخت بیمارستان ها 


سنی نداشت فقط ۴۶سالش بود 



یا مادرم همینطور تو سن ۱۹سالگی اشون فوت کردند 


من راضی ام عزیزم به رضای خدا 


و چیزی جز تسلیم بلد نیستم در مقابل خدا 



اوایل خیلی خیلی خیلی خیلی گریه میکردم برای پدرم🖤


چون هم مادرم بود هم پدرم 🖤



یعنی همسرم در رو میبست می رفت



 عکس و فیلم های پدرم رو باز می کردم 


آهنگ ( می رند آدمها از اونا فقط  خاطره هاشون به جا میمونه)🥺



 و خون گریه میکردم تا خود شب 



همسایه ها میومدن به صدای گریه هام 🥺


خودم هم یه اخلاقی دارم 


اصلا پیش همسرم گریه نکردم و نمیکنم هیچوقت 


آخرین بار اشک منو تو مراسم ختم بابام دیده حدودا ۱۳سال پیش 



تا اومدنش فقط گریه میکردم 🥺



یه ربع نیم ساعت مونده به اومدن همسرم تموم میکردم گریه زاری رو 


تا نفهمه 😥



بعد پنج شش سال که یکم سنم رفت بالا شدم ۲۶ساله 



فهمیدم که همش از جیب رفتن 



دیگه بر نخواهند گشت هیچ کدومشون 🖤



پس به جای اینکه ناراحت بشم 


خودم رو عذاب بدم 


زهرمار کنم زندگی رو به کام خانواده ام 



بجاش تا میتونم خیرات میدم براشون که حداقل براشون اولادی باشم ...از اولاد های صالحه 



با اینکار آرام میشم یه جورایی 🥺



نمیگم دیگه یادشون نمیوفتم 🖤سخت که کلا فراموش بشند 



یاددشون همیشه تو قلبم 


ولی می دونم که مرگ حق و  ماهم به وقتش به سوی آنها می رویم 


و این دنیا فانی است 👌 



خدا به شما هم صبر بده عزیزم ❤️ 


ولی مطمین باش که عزیزم خواهرت اصلا دوست نداره که تو زندگی رو به کام خودت و فرزندان و همسرت تلخ کنی 



اون ازت فقط خیرات میخواهد 



یه صلوات بفرستی و هدیه کنی براش دعا گوی شما عزیزان ❤️



تو هم عزیزم از فردا بچسب به زندگیت 


و توکل بر خدا کن 


انشالله خواهرتون هم با اولیا و اوصیا مشهور بشند ☘️

سلام شکلاتی عزیزم ❤️


ممنون عزیزم



اول اینکه خوشحال شدم بابت کارو پیشرفتتون که دارین آروم آروم میوفتین رو مدار ... خدارو هزاران مرتبه شکرش



دوم اینکه پستت رو خوندم واقعا ناراحت شدم و متاسف 😥


چقدر بعضیا خود خواه هستند واقعا



بنده خدا همسرت یا بردار شوهرتون چه گناهی کردند


که تو این زمونه ی سخت و گرونی



بیان تاوان ندونم کاریهای خانواده اش رو بدند



خوب کاری کردی عزیزم به همسرت گوشزد کردی



آدم میاد از هزار تا خرجش میزنه میده به یه تیکه وسیله


اونم می‌بره می فروشه که فلانی نیاز داره



فکر کردند دم درمون رو زدند دادند گفتند بیا این موتور



منم در شرایط تو بودم حتما همین کارو میکردم



چون جون پدر در خطر بود



ولی برای چیز دیگه اصلا قبول ندارم


و نمیذارم که از منو بچه ها بزنه و بده



در حد توان مالی امون یه کمک کوچلو میکنیم


ولی اینکه انتظارتشون بالا باشه نه دیگه نمی پذیرم

معصومه ی عزیزم ممنون میشم در این باره نظرت روبدونم. 




یه مشکل یه معضل بزرگی تو زندگیم رخ داده،


قبل از هر چیزی بگم نظرت خیلی برام ارزشمنده .


یه مقدار خلاصه ای از زندگیم میگم .


من تو خانواده ای بزرگ شدم که به شدت پسر دوست بودن تعداد دفعاتی که پدرم بم محبت کرده یا منو بوسیده انگشت شمارن مادرم هم یه زن ضعیف وپسر دوست.


واینم بگم تا خود سوم راهنمایی معدل ۲۰ بعد از اون درسم ضعیف تر شد وبه ۱۹رسید.


تو دوره دبیرستان دوس داشتم به خودم برسم همین ،پدرم انقدر سر این قضیه منو کتک زد وتحقیر کرد.


طوری بود منی که اون همه درس خون بودم و به فکر رشته پزشکی ،آنقدر اعتماد به نفسم پایین اومد وفقط به فکر این بودم از اون خونه بیام بیرون.


مشکلش تیپ من نبود وجود دختر تو خونه براش سنگین بود یبار تو عصبانیت گفت اگه معتاد هم بیاد تو رو رد میکنم از شرت راحت شم.


وهمین کار رو کرد یکی از اقوام خودش از روستا ازم خواستگاری کردن وبدون هیچ تحقیقی بشون جواب مثبت داد.


حتی بم اجازه نداد اظهار نظر کنم .


همسرم از لحاظ قیافه ومحبت خوب بود . بم محبت می‌کرد دوسم داشت الان هم داره منم همینطور اما مشکل اعتیاد داشت.


خانواده ی همسرم هم از اینکه پدرم انقدر زود بشون جواب مثبت داده شده بود خیلی سو استفاده کردن.


۵سال تو یه اتاق با خانوادش زندگی کردم .آنقدر منو اذیت کردن 


هر وقت هم میرفتم قهر پدرم صورتش سر سنگین بود وبه مادرم می‌گفت آره زندگی همینه.


همسرم تو کارش ورشکسته شد .یه زمین داشتیم به زور وام وطلا ساختیم ومستقل شدیم وکلن همسرم بیخیال کار آزاد شد .


وتوی یه شرکت مشغول به کار شد.




پدرهمسرم هم کمک کرد وبدهی ها پاس شد.


تقریبن همه چی داشت آروم پیش می‌رفت. همسرم هم البته اعتیاد داشت ولی نمیزاشت من چیزی بفهمم.


تا اینکه شرکت برای چن ماه حقوق نمیدادن .


زمان کرونا بود وخالم که ایران نبودن اون موقع بیکار شد و بالطبع وقت زیادی رو صرف فضای مجازی میکردیم.




( قبل از کرونا هم خودش مشغول بود وهم کلن قهر بودن با خانوادم ولی تو ایام کرونا شمارش رو از مادربزرگم گرفتم وپیشقدم شدم برا اشتی)




دلش برام تنگ. شده بود از پدرم وافکار پدرم متنفر بود عصبانی بود که چرا من واین شکلی شوهر داده.


وقتی تصویری زنگ میزد اوضاع خونه زندگیم خیلی ناراحتش می‌کرد.


گفت میخوام یه پولی بفرستم زندگیتو درست کنی .

اون پول وفرستاد البته به واسطه ی مادربزرگم .


وسپرده بود که به کسی نگم منم به هیچ کس نگفتم .


تو مکالمات خالم و مادربزرگم یکی از داییهام میفهمه که برا من پول فرستاده ویکسال تمام زندگی رو برای خالم زهر مار میکنن.


حتی بش گفتن میریم به خانواده ی شوهرت که ایرانن میگیم تو داری پول پسرشون و حیف ومیل میکنی.


مسئله ترس نبود برا خالم مسئله آبرو بود .


خلاصه جریان بزرگ میشه و به گوش خانوادم میرسه ،ومن گفتم اوکی مشکلی نیست من پولها رو پس میدم فقط فرصت میخوام .


من به خالم گفتم خاله تو پولها رو به عنوان کمک دادی ومن باشون یه دستگاه خریدم والان پول نقد ندارم خود دستگاه هم ممکنه فروشش یکی دوماه طول بکشه یکم صبر کن.


اما هیچ کس گوشش این وسط بدهکار نبود .


خالم بعدیه هفته کلن بیخیال این قضیه شد و هیچ خبری تا الان ازش ندارم.


داییهام رو هم بخاطر فحش ها وتهدیدهایی که کردن ازشون شکایت کردم اونها هم دیگه سکوت کردن.


الان مشکل من باخانوادمه.


میگن چطور خالت این مقدار بت پول داد بمون چیزی ندادی وهمه رو خودت خوردی.


البته من همون موقع بشون گفتم من اگه خانواده ی خوبی داشتم هیچ وقت همچین ازدواجی نمیکردم که مردم بخوان برام دلسوزی کنن.بعدش شما دیدید شرکت پول نمیده دیدید چقدر گیر بودیم شد یه ۱۰۰هزار تومن دستی بم بدید بگید برو یه کیلو گوشت بخر الان زبونتون دراز.


اون موقع ها خواهرم بشون گفته بود فلانی یعنی من شرکت بشون پول نمیده کاش یه مقدار خوراکی برا بچه ها ببرید مادرم به خواهرم گفته به ما چه بره از خانواده شوهرش بگیره.


 


الان امروز بعد سه سال سرسنگینی و متلک کاملن رک همه ی این حرفها رو به زبون آورد مامانم.


منم بش گفتم از این لحظه به بعد دختری نداری واگه مردم نمیخوام کسی بیاد سر قبرم وبلا کش کردم

خیلی دلم از مادرم پر هیچوقت نگفت مادر دردت چیه ؟

اما تا دلت بخواد غصه ی زندگی خواهرمو میخوره.

بعضی وقتا شده روز ها چشمم به واتساپ بخوره فقط بم بگه حالت چطوره ،اصلن بام صمیمی نمیشه که زیاد نرم اونجا.

یه بار خونشون بودم گوشیشو داد تنظیمات گوشیش و درست کنم 

منم کنجکاو شدم مادرم که اکثرن انلاین چرا بمن حتی یه پیام نمیده دیدم اوووو روزانه چقدر سلام و احوال پرسی با خواهرم حتی جاهایی حرف کم آوردن در مورد صبحونه و ناهار وغذا حرف زدن.

در صورتی که من بش پیام بدم خیلی زود میگه با اجازت من برم کار دارم.

وکلی فرق دیگه که وقتی یادشون میفتم قلبم مچاله میشه.


خواهرم هروز یا یه روز در میون با شوهر وبچه هاش میرن اونجا.

اما با من طوری سر سنگینه که دوهفته یبار خودم تنها میرم حتی بچه هام رو هم نمی‌برم.

چون خیلی بشون گیر میدادن قبلن که میبردم.

از غروب تا ساعت ۹یا ۱۰شب.درهمین حد 

معصومه جون الان با مادرم قهرم ،دیروز چن بار زنگ زد جوابشو ندادم

برادرم بعدش زنگ زد یکم دلجویی کرد گفت فردا میام دنبالت.

خیلی دلم پر اما از خدا هم میترسم بخوام قهر باشم.

نمیدونم چطور واکنشی نشون بدم چطور عمل کنم 

که هم خدا قهرش نگیره

هم بشون بفهمونم ناراحتم



سلام‌معصومه جون حالت چطوره؟

دیشب یه سوال خواستم تو گروه رویا ازت بپرسم کاربری تو مطمین نبودم چیه. شما پارسیان رو چقدر وکیوم میدی؟ من پارسیان احسان گلد رو با اینجا مقایسه میکنم تازه احسان بیشتر میگیره یه کمی.  


سوال دوم: وقتی بخوایم پارسیان یا طلای زینتی رو تعویض کنیم فرمولش چطوره؟ 


راستی: آبان از پولهاییکه جمع کردم طلا خریدم اومدم پست بذارم تو گروه رویا همه ش پرید. برای دخترم یه پلاک نزدیک یک گرم گرفتم با ۱۴ درصد اجرت. 

یه زنجیر ۲۵۸۰ سوت برای خودم، زنجیر ساده با اجرت ۱۶ درصد. چن تا گشتین،شهر کوچیکه مستعمل نبود یا تموم شده بود یه جا که میشناسم، 


اجرت پایین هم نمیدن. دیکه ای چاره نبود گرفتم


پس‌انداز ۵۲ هفته‌ای، هر سه‌شنبه، به همراه دوستان
خیلی دلم از مادرم پر هیچوقت نگفت مادر دردت چیه ؟اما تا دلت بخواد غصه ی زندگی خواهرمو میخوره.بعضی وقت ...

سلام

مانترای عزیز می‌دونم معصومه جون بهترین جواب رو بهت میده

ولی منم تجربه خودمو بگم برات...

مشکل من جور دیگه ای بود...اینکه من همیشه بیشتر از خواهر و برادرا دلسوز بودم

هم برای پدر و مادر هم خواهر برادر کوچیکتر و بزرگتر چه مادی چه معنوی...

بعد یه عمر طولانی انقد نمک نشناسی دیدم که بنویسم یه کتاب میشه...

الان دیگه کسی که کنار میگیره منم

سعی میکنم در حد وظیفه برم و بیام

کمتر زنگ بزنم 

بیشتر سکوت کنم

و چه خوشحالم که در جریان زندگی هیچکدوم از خواهر برادرا نیستم و گناه غیبت هم کمتر شده تو زندگیم....

خیلی کم و رسمی میرم و میام

سرم به خودم و شغلم و زندگیم گرمه

خدا می‌دونه که نمی‌خواستم خودمو دریغ کنم از کسی ولی وقتی کارد به استخوان برسه و آسیب های که میبینی تو رو به مرز افسردگی برسونه مجبوری....

جالبه بعد اینکه تغییر کردم اوایل همه طلبکار بودن که چرا آدم قبل نیستم

ولی سکوت و گذر زمان باعث شد عادت کنند به من جدید...

الان برام مهم نیست کیا زیاد با همن یا حتی مراودات مالی دارن با هم

من خسته شدم از خوبی یکطرفه که بیشتر از حد توانم بود و تبدیل به وظیفه شده بود


بارها با خدا حرف زدم تو دلم و گفتم که آسیب میبینم و  هر کاری هم قبلا کردم به خاطر رضای اون بوده و دیگه نمیتونم خودمو به خاطر آدمای نمک نشناس به آب و آتیش بزنم....

زندگی زیبایی‌های خودشو داره و قرار نیست با فکر کردن به کارای اطرافیان حالمون رو بد کنیم...

خدا رو شکر باز همسرتون انتخاب خودتون نبوده ولی خوبن

اعتیادشون هم درمان داشته ولی گویا کنار اومدید...

به نظر من اگه سو برداشت داری از رفتارهای مادرت باهاش صحبت کن اگه نه که خودتو با یه هنری مشغول کن کم فکر و خیال کنی...در مورد پدرت هم خدا خودش ببخشه پدر منم یکی مثل پدر تو هست و متاسفانه پدر و مادرهای ما قربانی قربانی های گذشته هستن و روش تربیتی درستی نداشتن و این باعث شده ماها یه عمر آسیب ببینیم...

در مورد کمک خاله ت هم تو یه زمانی اگه خواست به اون بدهکاری نه دیگران به جای توضیح یه گوشت رو در کن یکی رو دروازه...




سلاممانترای عزیز می‌دونم معصومه جون بهترین جواب رو بهت میدهولی منم تجربه خودمو بگم برات...مشکل من جو ...

ممنون عزیز دلم مهربانوی نازنین

چقدر خوشحالم که دست به قلم  شدی وبرام نوشتی 

انگار تک تک حرفهای تو قلب مو لمس کردی.

من هم یه تایم خیلی طولانی فقط دلسوز بودم برای خانوادم فقط غصه خوردم.

اما اصلن دوس نداشتم غصه هامو بدونن اول اینکه خیلی اهمیت نمیدادن

دوم اینکه نمیخواستم پیششون اظهار ضعف کنم.

همیشه دوس داشتم من ودر بهترین حالت ببینن.

در صورتی که مادرم یا نیست یا اگر هست فقط ناله میکنه.

انگار درونم یه جنگ بر پا بود .

کودک درونم نمی‌خواست قبول کنه برای خانوادش عزیز نیست.

دیروز نشستم وبه خودم گفتم عزیز نیستی که نیستی خوب به درک

شوهری داری که دوست داره

بچه هایی که میتونن آینده ی درخشانی داشته باشن.

نزار با افسردگی این زندگی رو هم از دست بدی.

فعلن آرومم وهمه چی داره خوب پیش میره.

از خدا میخوام همیشه همینطور من رو آروم نگه داره وصدور

 بازم ممنونم ازت بابت همدردیت 

احساس کردم تنها نیستم.وخیلی ها مشکل من رو دارن





ممنون عزیز دلم مهربانوی نازنینچقدر خوشحالم که دست به قلم شدی وبرام نوشتی انگار تک تک حرفهای تو قلب ...

توکل کن به خدا

تو اول باید خودت رو دوست داشته باشی 

چیزی که من بعد یه عمر فهمیدم...

وقتی شروع می‌کنی به دوس داشتن خودت آروم آروم زخمای کودکیتو درمون می‌کنی

مثل یه مادر مهربون از خودت مواظبت می‌کنی...

گاهی برای خودت یه کادو یا جایزه بگیر یه خوراکی که از بچگی دوس داشتی...

مغز ما قابلیت گول خوردن داره...

بذار کودک درونت بدونه که هواشو داری

کم کم رشد می‌کنی و بزرگ میشی و دیگه نیاز به دوست داشتن کسی نداری...

من واقعا به جایی رسیدم که دیگه حتی محبت اطرافیان برام تهوع آوره...انقد که به وقتش کم گذاشتن برام...انقد که فکر کردن از پس خودم بربیام و یه کمک کوچیکم ازم دریغ کردن وقتی داشتم جون میدادم...


باید رشد کنی و باور کنی تنها کسی که می‌تونه کمکت کنه خودتی...خودت به خودت کمک کن

خودت خودت رو دوست داشته باش...

مادر خوبی برای بچه هات باش

خودکشی نکن ولی کافی باش...

مادر کافی رو حتما بخون خیلی خوبه...

محیط خونه رو آروم کن برای رشدشون...

اگه همسرت پایه س

با همدیگه محیط خونه رو امن کنید برای خودتون و بچه ها

به این باور برس که شما به خانواده ۴نفره هستید و بقیه درجه دو محسوب میشن...

و ما در مقابلشان طبق وظیفه باید عمل کنیم نه بیشتر چون واقعا تبدیل به وظیفه میشه و آخرش ضربه میبینیم...

آدمای سمی دور و برمون نباید با کارا و رفتارشان ما رو کنترل کنم و این خود ما هستیم که خط قرمز هامون رو مشخص میکنیم و حریم میزاریم برای خودمون...











توکل کن به خداتو اول باید خودت رو دوست داشته باشی چیزی که من بعد یه عمر فهمیدم...وقتی شروع می‌کنی به ...

چقدر یه دوست مجازی یه کاربری که حتی نمیشناسیش

چطور میتونه انقدر آرومت کنه.

کاری که خانوادت نکردن 

این اگر صدای خدا نیست پس چیه،؟

کتابی که معرفی کردی عزیزم حتمن میخونم .

چون تنها هدف امید انگیزه ی من دوتا نور چشمم بچه هام هستن.

ولی ناخواسته بشون ظلم کردم .

روزهایی که بخاطر کارهای خانوادم ساعتها به فکر فرو رفتم و حرفاشون و نشنیدم .

بچه هام و ندیدم .

وهمسری که با وجود همه ی نواقصش به شدت دلسوز منه وچقدر از غصه ی من غصه میخوره.


چقدر یه دوست مجازی یه کاربری که حتی نمیشناسیشچطور میتونه انقدر آرومت کنه.کاری که خانوادت نکردن این ا ...

قربونت دوست عزیز

منم بارها دست خدا رو تو زندگیم حس کردم

و باور کردم که خدا تو اوج ناامیدی درا رو به روم باز کرده...

یادت باشه خدا خیلی مهربونه و هیچوقت بنده شو تنها نمیزاره...این ما هستیم که زندگی رو برای خودمون یا اطرافیانمان شیرین یا تلخ میکنیم...از تجربه هات پله بساز...به خودت کمک کن و برای حال خوبت تلاش کن...تو حالت خوب باشه حال خونه زندگیتم خوبه...


خدا آخر و عاقبت همه مون رو به خیر کنه...

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز