همیشه توی خانوادش از من ، رفتارام هم تعریف و هم دفاع کردهو میکنه...🤍
همیشه نگرانمه و واقعا میفهمم که میترسه از دستم بده مخصوصاً از وقتی باردار شدم و با ام اس و حمله های عصبیم یکی شد ماجرا...
اینکه توی بعضی روزا واقعاً پای غرغرام میشینه و گاهی هم باهاش بحث میکنم اما سکوت میکنه و بعد که آروم شدم باهام حرف میزنه..
اینکه از وقتی توی دانشگاه با من آشنا شد تا وقتی اعتراف کرد که دوستم داره ، داشته دو شیفت کار میکرده که بتونه یه پس انداز داشته باشه و زندگی مستقل بسازه برام بدون اینکه از پدرش پولی بگیره...
اینکه متعهده..
کلا اینا رو که میبینم + تموم ابراز علاقه های زبونی
میفهمم که دوسم داره و من خیلی بیشتر از اون♥️