بزارین از اول تعریف کنم لطفا خواهرانه نظر بدین من تک دخترم خواهر ندارم سه تا داداش دارم ک باهاشون صمیمیم این روزا دلم داره میترکه میخواستم به یکی بگم سبک شم
مراسم دوست صمیمی داداشمه این دادلشمم خیلی دوس دارم از دوتا داداش دیگه م بیشتر همیشه دلم میخواست شوهرم با داداشم صمیمی باشه فک کنم واس همین رو دوستش کراش زدم من دختر خونگی و ساده اون پسر دریده و پولدار و خوشگل و خوشتیپ ک دورش دختر زیاد بود از سادگیم پیش دخترای فامیل کراش مو گفتم اونام گفتن دختر دورش زیاده تو رو نمیگیره یه شب خونه مون تنها بودم داشتم آهنگ گوش میدادم و هندزفزی گوشم بود و گریه میکردم به حرف دخترا یدفه با داداشم اومدن تو اتاق چشمای گریون مو دید فک کنم اونم عاشقم شد خیلی زیاد میومد پیش داداشم نگاهش خیلی با احساس بود چند بارم خونه مون زنگ زد سراغ داداش مو گرفت با اینکه همیشه به گوشیش زنگ میزد من گوشیم میگرفتم خیلی بد حرف میزدم ک مثلا نشون بدم سرسنگینم خیلی خر بودم ولی منم میگن خوشگلم و خواستگار زیاد داشتم همه رو رد میکردم تا اینکه ۲۶ ساله شدم و فامیلا تحت فشار گذاشتنم ک به یکی شون جواب بده و ازدواج کن بعدش همسرمو جواب مثبت دادم ولی اینقد سختی کشیدم ک گفتم کاش مجرد میموندم همیشه با خودم میگم اگه اونم دوستم داشت یکیو واسطه میکرد یا یه حرکتی میزد کاش به یه نتیجه ای برسم با خودم تا اینجا نظرتون چیه؟