دوستان گلم سلام
خوب هستید ؟
از خانمهای با تجربه و عاقل اینجا به راهنمایی میخواستم.
بچه ها من با یکی از نزدیکانم حدود سه ساله رفت و آمد ندارم.
به قول خودمون از اون آدمای سمی زندگیم بود که خسته م کرده بود.
میدونید دوستان من خیلی زیاد این آدم رو تحمل کردم و وقتی که گذاشتمش کنار یعنی واقعا بریدم.
ازش هم کینه ای به دل ندارم .قهر هم نیستم.اگه یه جایی رو در رو ببینمش باهاش سعی میکنم که سلام علیک هم بکنم ولی دیگه دوست ندارم باهاش ارتباط بگیرم.
این آدم بسیار خودبزرگ بین ، تیکه انداز ، تحقیر کن و کلفت گو هست. بعنی همیشه طوری رفتار میکنه که پیشش احساس کوچیکی کنی. به خاطر این اخلاقش همه خانواده گذاشتنش کنار
این آدم همیشه خدا اینطور ولی چند یال پیش یه مصیبتی هم براش پیش اومد که دیگه به خودش اجازه میداد که چون ناراحت و داغداره هر توهین و رفتار غلطی رو با همه بکنه .بعد که دیگه همه خسته شدن بریدن گذاشتن کنار.
حال بعد از این سه سال یکی از آشناها میخواد مثلا ما رو با هم آشتی بده به اون طرف گفته اگه شما اجازه بدی من با فلانی بیام خونتون اینجوری نمیشه که شما با هم رفت و آمد نکنید اونم با کمال مهربونی گفته وا چرا با شما بیاد خب خودش بیاد .آدمی رو که زمین خورده رو که ول نمیکنن دستشو میگرن بلند میکنن.
دیگه نمیگه که ببخشیدا دهن همه رو سرویس کرده.
حالا من نمیخوام بر م خونش .چون خیلی پر رو هست و اصلا از رفتارش پشیمون نیست یعنی اصلا فتارش رو بد نمیدونه
الان هم از خداشه که من برم اونم کاراشو از سر شروع کنه.
حالا به نظرتون من به این واسطه چی بگم.
نمیخوام راجع به اتفاقهای افتاده توضیح بدم چون غیبت میشه و داستان یه روز دو روز نیست من حدود بیست سال این آدم رو تحمل کردم و دلمم نمیخواد زیز این مسائل رو باز کنم.
میخوام بهش بگم من با این آدم قهر نیستم ولی ما چون اخلاقهامون با هم جور در نمیاد اینجوری راحت ترم.
که اگه اینجوری بگم اون بعدها میگه که من نخواستم ارتباط بگیرم
یا بگم اگه اون دوست داره بیاد قدمش رو چشم .که مطمئنم این آدم انقدر مغروره که نمیاد (که بهتر من راحت ترم).
حالا یه جمله خوب مختصر و مفید یادم بدید که بگم
به نظر تون چی بگم؟
ببخشید که خیلی طولانی شد.