خانم دکتر به راهنمایی هاتون نیاز دارم... تو این یه ماهه اخیر بعد از ماجرای اون خانم که کارگر باغ بودن به شدت افکار منفی میاد سراغم خییییلی بد بین شدم هیچ تماسی بعد از اون ماجرا از اون خانم ندیدم همه حرفهایی که با مریم دوست دختر دوستش رد و شده واسم تعریف کرده گوشیش رو آورده پیامها رو واسم خونده چون حس میکنم فهمیده خوشم نمیاد تو پیامها مریم گفته داداش جون عزیزت کمکمون کن میگه وقتی قسم میده دلم میسوزه شما جای من باشی کمک نمیکنی و.. واقعا هیچی بین شوهرم با خانمهای دیگه نیست نمیدونم چرا اینقدر حساس شدم جدیدا که کارش زیاد شده و واسم وقت کم میذاره چند شب پیش برای اولین بار ازش گله کردم که بهم توجه نداری فرق کردی ایشون هم عصبانی شد که شما هم از وقتی عقد کردیم مثل قبل نیستی محبتت کم شده درک نمیکنی من اوضاع مالیم خراب شده آخر ماه چک سنگین دارم بهش گفتم خب منکه خبر نداشتم و نمیگی میگه نمیگم چون استرس نداشته باشی شما آروم باشی منم آرومم... لطفا بگین چیکار کنم بهش محبت میکنم توجه دارم با هم خوب و خوشیم و از بودن کنار هم لذت میبریم ولی کمتر شده این یه ماهه همش هم بخاطر حس بد بینیه که دارم هر چند ایشون گفتن از بعد عقدمون فرق کردی و توجه و محبتت کم شده
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید