سلام بامدادکم!
کمکم دارد قلق این روزهایت دستم میآید. در سال تازه، یکروز از وسط هفته هم نمیروم سر کار تا بیشتر با تو باشم. در آنروز، کمی بیشتر مسئولیت تو با من است.
فهمیدهام که جهان تو، از چند اتفاق پشتسرهم تشکیل میشود. این اتفاقها با هم یک دایره را تشکیل میدهند و بعد، این دایرهها چندین و چندبار در روز تکرار میشوند. تازه که از خواب پا میشوی گریه میکنی. انگار یادت میرود که در جهان تنها نیستی. چشمهایت هنوز بسته است اما از ترس اینکه ما آنجا نباشیم گریه میکنی. البته این داستانی است که من و مادرت برای گریههای بعد از بیدار شدنت ساختهایم. به محض اینکه بغلت میکنیم آرام میگیری.
این اولین قطعه دایره است. بعد از بغل کردن، آرامی. با حرف زدن و لمس کردن اسباببازی و شنیدن صدای جغجغه، چه روی زمین خوابیده باشی و چه در بغل ما، در این مرحله برایت فرقی ندارد. این مرحله آرمانی من و مادرت است. میتوانیم به کارهایمان هم برسیم و از دور هوایت را داشته باشیم.
مرحله سوم مرحله نقزدن است. در این مرحله فقط با بغل کردن و طول و عوض خانه را بارها و بارها رفتن آرام میشوی. حتی وقتی میایستم اعتراض میکنی، چه برسد به آنکه بخواهم بنشینم.
مرحله آخر وقتی است که دوباره خوابت بگیرد. اسم این مرحله را میتوانیم بگذاریم مرحله گهوارهای. در جهان دوار گهوارهای کمکم چشمهای قشنگت روی هم میآیند و خوابت میگیرد. البته شیرت را گاهی در مرحله یک میخوری، گاهی در مرحله سه و چهار. کم پیش میآید در یک دایره، دوبار شیر بخوری.
عزیز دلم...
چه قدر جهان کوچک شگفتانگیز تو با جهان ما بزرگترها فرق دارد. ما خوابمان در قید شب و آرام بودن ذهنمان گیر کرده است. تو آرام و غریزی میخوابی، آشفته و غریزی بیدار میشوی، غریزی جهان را کشف میکنی و غریزی آغوش میخواهی و غریزی شیر میخوری. تو بیشتر خودتی عزیزکم تا ما بزرگترها.
هفته یازدهم/ آن ذهن غریزی بی اراده
هفته دهم/ بازگشت به خانه
هفته نهم/ دردت به جانم پسرکم
هفته هشتم/ سفر به خانه پدری
هفته هفتم/ دومین سفر سه نفره
هفته ششم/ با تو پیش طبیب
هفته پنجم/ زندگی سه نفره
هفته چهارم/ امان از آرزوهای پدرانه
هفته سوم/ از روزهای دوری
هفته دوم/ پدر خوب، پدر بد
هفته اول/ تولد در بامداد بارانی