خیلی از خودش و کاراش خسته شدم...به هیچ صراطی مستقیم نیست....
اول بگم که شدیدا رفیق بازه.از همون نامزدی هم اینجوری بود اما حدود پنج ماه میشه شدید شده رفیق بازیاش....دیگه طاقتم طاق شده.باورتون نمیشه من شبا تنها سرمو میذارم رو بالش میخوابم.قدیما به دوازده شب اومدناش گیر میدادم اما الان دیگه دوازده برام عادی شده...چون ساعت سه سه و نیم میاد اکثر شبها.
نفسم میگیرد در هوایی که نفسهای تو نیست