2733
2739
زن داداشم چند روز پیش زنگ زد و با کلی عصبانیت گفت که داداشتون مشکل داره تو بارداری البته یه بچه دارن واسه دومی دارن اقدام می کنن. گفت من چهار ساله دارم دوا درمان می کنم الان فهمیدم که مشکل از دادشتونه و آدرس یه دکتر خوب خواست . من عین چی از این زن داداشم می ترسم از بس پاچه پاره است. تو رو خدا یه دکتر خوب بهم معرفی کنید . من تهرانم. ممنون
ببین نظرات اینجا خیلی خوبه ها ولی تهش ادم نیاز داره یه ادم متخصص بهش بگه چیکار کنه. من خودم هربار مساله اینجوری برام پیش میاد میرم سراغ دکترساینا. بیا اینم لینکش بعد تازه خیالمم راحته که اگر مشکلم حل نشه پولمو کامل برمیگردونن.



2728
فکر کن 4 ساله داره دکتر میره به هیچکس نگفته الان که تازه فهمیده برادرم مشکل داره سریع دست به تلفن شده. تازه هنوز گفت تو سونوش مشکوک نشون داده شده . دکترش گفته نمی تونم با قطعیت بگم باید عمل کنی یا نه . ولی زن داداشم گیر داده همین هفته باید بری عمل . دیشبم داداشم زنگ زد گفت تو رو خدا واسم یه دکتر خوب گیر بیار من هنوزم مشکوکم .
دیشب داداشم زنگ زده می گه تو یعنی من به زنش با تیکه و متلک حرف زدم . در صورتی که هر چی گفت من بهش آرامش دادم و به خدا مثل یه خواهر باهاش حرف زدم. اصلا این دختره دیونه است . به خدا بعد از تلفن کلی گریه کردم . شوهرم حرفای من و زن دادشم رو شنیده بود. به شوهرم گفتم تو رو خدا تو بگو من چه جوری با هاش حرف زدم؟
2738
چقدر بی تربیته زن داداشت مثل بچه ها زنگ زده به شما شکآیت کرده من اگر جای تو بودم می شستم می زاشتمش کنار!!!
حالا خوبه بچه هم داره و داره اینطوری هول می زنه.

بهش بگو. این تلفن اینم 118 زنگ بزن شماره چندتا مطب رو بگیر ببر شوهرتو .
من جای تو بودم بهش هیچ دکتری رو پیشنهاد نمی دادم چون با این چیزی که تعریف کردی هر دکتری رو تو معرفی کنی فردا اگر جواب نگرفت آبروتونو می بره

خدا هم که باشی بندگانی هستند که ناراضی اند، به دنبال رضایت چه کسی می گردی!!!؟
ریحانه جون الان بچه داری؟
خداي مهربانم مگر داريم لحظه هايي از اين شيرينتر لحظه هايي ناب از جنس حس زيباي دوباره مادر شدن ❤️❤️خدايا اين حس و حال ناب رو نصيب همه ي دوستانم بگردان🙏🏻
من غلط کنم جوابش رو بدم. بچه ها شاید باورتون نشه سه سال قطع رابطه ی الکی کرد و کلی دروغ از طرف ما به برادرم گفت و ما رو با هم دشمن خونی کرد . مامان و بابام عصرهای جمعه دلشون واسه یه دونه پسرشون تنگ می شد و می شستن با هم گریه می کردن . یادمه اون موقع ها مامانم فقط زار می زد و می گفت خدای آرزوی یه بچه دیگه رو دلش بزار و با همین یه دونه بچه اش جوابش رو بده
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز