مصاحبه گر :
ترکش خمپاره پیشونیش رو چاک داده بود.
روی زمین افتاد و زمزمه می کرد.
دوربین رو برداشتم و رفتم بالای سرش
داشت آخرین نفساشو میزد.
ازش پرسیدم :این لحظات آخر چه حرفی برای مردم داری؟
با لبخند گفت: از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط کمپوت میفرستن، عکس روی کمپوت ها رو نکنن!
گفتم: داره ضبط میشه برادر یه حرف بهتری بگو!
با همون طنازی گفت: آخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده !
خدای من ، همه مردم شکر نعمت های تو را می کنند، اما من شکر بودنت ، خدایا تو نعمت منی .خدا جون بابت همه چیز ممنونم