2737
2739
ساعت 30/ 5 روز91/1/8 بیمارستان بهمن بودم.کارهای پذیرش رو انجام دادم و گفتن سریع برو بلوک زایمان.رفتیم طبقه دوم .پشت در بلوک با همراهام (همسرم ومامان و بابام )خداحافظی کردم ولی چون بغض گلومو گرفته بود نتونستم بوسشون کنم.توی بلوک همه لباسامو عوض کردن و دادن به همراهام ومنو بردن به یه اتاق دیگه و اونجا کارای اولیه عمل(سوند و گرفتن خون وصدای قلب بچه و...............) انجام شد.ساعت 7 شد.دیدم دکترم میگه یه مسلمونی مریض ما رو بیاره.صدای دکترم روکه شنیدم آرامش عجیبی بهم دست داد.منو گذاشتند روی برانکارد و بردن به طرف اتاق عمل.به اتاق که رسیدیم دیدم دکترم و پرستارا به صف ایستادن و به من خوش آمد میگن.انگار یک پرنسس رو میخوان عمل کنند.همه خوش رو و خندان.دور و بر من جمع شدن و هی از من سوال میکردن: نینی چیه؟اسمش چیه؟و...............اتاق عمل برام مثل بهشت بود.ساعت 7.20 دکتر بیهوشی اومد.از قبل خودمو آماده کرده بودم که بگم :بی برو برگرد بیهوشی میخوام.دکتر گفت همچین بی حست میکنم که نفهمی چه جوری بی حس شدی.اگر کمر درد گرفتی بیا بگو فلانی چرا بی حسم کردی؟ منم قبول کردم.گفت پاشو بشین و سرت رو خم کن.یه حس سوزش در حد خیلی کم توی کمرم حس کردم و دوباره دراز کشیدم. کم کم پاهام گرم شد.منتظر بودم دکتر ازم سوال کنه که : الان این قسمتی که من دست میزنم حس میکنی یا نه؟دیدم ازم سوالی نمیکنه.یهو دیدم از پشت اون پرده ای که بین من و دکتر هست یه کوچولوی ناز بالا اومد و دکتر گفت اینم دخترت!!!!!!!!!!!!!!!!!!!خدای من .اصلا انتظارش رو نداشتم.به این سرعت!!!!!!!!!!!!شروع کردم به گریه.واسه دوستام دعا میکردم.واسه اونایی که بچه دار نمیشن از ته دل دعا میکردم. و همچنان گریه اونم نمیداد.....پرستارا باهام شوخی میکردن و گریه ام تبدیل به قهقهه خنده شد.سرمست بودم.یه حس عجیبی .دخترمو تمیز کردن و اومدن صورتشو به صورتم چسبوندن. پرستار بهم گفت که برای خوشبختیش دعا کن و من بازم گریه ام گرفت.نینیمو بردن ومن تنها موندم.منتظر بودم عمل تموم شه.یهو صدای دکترم رو شنیم که یواش به دستیارش گفت: زیر رحمش ..........داره.نمیدونم یه اصطلاح پزشکی بود ولی اصلا نگرانم نکرد چون به لطف خدا و پنجه های طلایی دکترم شک نداشتم.همچنان پرستارا شوخی میکردن و من میخندیدم.از بیمارستان آتیه به دکترم زنگ زدن که سزارینیهاتون منتظرن .دکتر گفت بهشون بگین عملم طولانیه.خدای من چی شده؟؟؟؟؟؟؟؟ولی بازم شک نداشتم.خلاصه بعد از یک ساعت و اندی عملم تموم شد.دکتر سریع رفت و دستیارش اومد گفت: خونریزی وسیعی داشتی سعی کن غذاهای خونساز زیاد بخوری.منوبردن ریکاوری.دکتر بیهوشی اومد و گفت دیدی گفم درد نداره.تو همون بی حسی بودم که اومدن گفتن دکترت از آتیه زنگ زده که باید شکمت رو فشار بدیم.واااای خدای من .ترس وحشتناکی داشتم.آخه همه از این فشار بد جوری مینالیدن. حسابی فشارم دادن و من هیچی نفهمیدم.بعد از 0.5 ساعت منو بردن بخش.اونجا همراهای نگرانم رو دیدم که میگفتن اول از همه رفتی اتاق عمل و آخر از همه اومدی.ولی هیچ کس نمیدونست چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟.اون شب رو بدون هیچ مشکلی گذروندم.صبح زود دکتر اومد بالای سرم.بعد از احوال پرسی گفت :عملت بسیار سخت بود.بعد از اینکه کوچولوتو در آوریم دیدیم تخمدان و لوله چپت رفته پشت رحمت و چسیده به روده هات.اونا رو جدا کردم و آوردم سر جاش بخیه کردم و این باعث شده که از بیرون یه برش 25 سانتی و از داخل برش های زیادی بخوری و خونریزی شدیدی دادی.اینجا بود که فهمیدم اون زمانهایی که تخمک گذاری داشتم و مثل مار به خودم میپیچدم به خاطر همین مساله بوده.نمیدونستم چه جوری از خدا به خاطر لطفش از آشنا کردن من با این دکتر متعهد تشکر کنم.آخه تو این دوره زمونه که دکترا واسه سزارین 2 میلیون زیرمیزی میگیرن این دکتر نه تنها زیر میزی نگرفت بلکه همزمان 2تا عمل رو انجام داد و توی پرونده من فقط نوشت عمل سزارین.من اون روز از بیمارستان مرخص شدم و تا حالا بدون هیچ مشکلی دارم بچه داری میکنم. حالا موندم با یک عالمه خاطره خوش از عمل سزارین.و این خاطره خوش رو کسی برای من نساخت به جز دکتر محسن معینی
اینها رو گفتم و سرتون رو درد آوردم .شاید قسمت کوچکی باشد از دین بزرگ من به دکتر معینی
هر جا که هستی موفق باشی و دست خدا به همرات پنجه طلایی عزیزم.
به خدا گفتم : اگر سرنوشت مرا نوشته ای چرا دعا کنم ؟ خدا گفت : شاید نوشته باشم هرچه دعا کند . . .
فیروزه جون خیلی مبارکه عزیزم... تو تاپیک مامانهای فروردینی هم بهت تبریک گفته بودم
خدا روشکر ک همه چی به خوبی و خوشی برات گذشته، خیلی خوشحالم
دعا کن زایمان من هم به خوشی و خوبی بگذره.... تو شمارش معکوسم.

من هم اشکم در اومد خوندم خاطره ت رو ....... خدا رو شکر


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2742
2740
مبارک باشه قدمش
میشه آدرس و تلفن مطبش رو بذاری لطفا
و اینکه تو کدوم بیمارستانا هست و هزینه زایمانت چقدر شد؟؟
مرسی
خدایا همه از تو میخواهند "بدهی" اما،
من از تو میخواهم "بگیری" خستگی،دلتنگی و غصه ها را ،
از لحظه لحظه ی روزگار همه آنهایی که دوستشان دارم
عزیزم بهت تبریک می گم خودت هم معلومه حسابی قوی هستی ..
خدا دخترت و برات نگه داره واسه ما هم دعا کن تا این مرحله رو به خوبی بگذرونیم.
مادرکر - نکست - بنتون - زارا و اچ اند ام اروپایی از مادرید درمهربان بانو www.mehrabanbano.shopfa.com شماره من در وایبر 09123455183 خرید حضوری-اینترنتی-سفارشی
از دوستان گلم که بهم تبریک گفتند از صمیم قلب متشکرم
امیدوارم همتون زایمان راحتی داشته باشین
دکتر معینی علاوه بر تخصص زنان فوق تخصص کنترل های زمان بارداری را هم دارند
متخصص سونوگرافی هم هستند.درمان نازاییشون هم که حرف نداره.
کلا از اول بارداری اگر تحت نظارت ایشون باشین همه کار با خودشون هست
شماره مطب: 7-22016536

روزهای زوج ساعت 8-4 بعد از ظهر وقت میدن
بیمارستان بهمن و آتیه هستند
هزینه من با اتاق خصوصی در بهمن 2200 شد
به خدا گفتم : اگر سرنوشت مرا نوشته ای چرا دعا کنم ؟ خدا گفت : شاید نوشته باشم هرچه دعا کند . . .
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز