2737
2734
سلام دوستای خوبم . در مورد زندگیم دارم سوال میکنم . من با همسرم تا آخر آخر بی احترامی پیش رفتیم ولی خانواده هامون خبر ندارن . دیروز هم تا پای طلاق توافقی رفتیم ولی چون مدارکمون کامل نبود برگشتیم خونه و با هم حرف زدیم . شوهرم میگه بخاطر شایان یه کم دیگه به خودمون فرصت بدیم .حالا میخوام بدونم به نظرتون یه زندگی آشفته رو میشه از نو ساخت یا همش تلاش بیخوده ؟ دوستای خوبم من نه یه کاربر آقا هستم و نه موضوع سرکاری مطرح کردم . از کسانیکه با من همفکری میکنن هم پیشاپیش متشکرم
من ندانستم که عشق این رنگ داشت *** وز جهان با جان من آهنگ داشت*** دستهٔ گل بود کـــــــز دورم نمود*** چون بدیدم آتش اندر چنگ داشت*** "خاقانی"
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



2731
به خودتون بستگی داره. اگه می تونید گذشته رو تو ذهناتون بایگانی کنید آره میشه ولی اگه اهل نبش قبر هستید و مسائل تا حد کینه شدن پیش رفته نمی شه.
محبت راحت بوجود میاد ولی نفرت براحتی از بین نمی ره
به نظر من میشه

البته ممکنه رابطه به زیبایی گذشته نشه اما خوبه که آدم گاهی به خودش یه فرصت دوباره بده
با شادبودن زیبابودن رنگی بودن خندیدن و رقصیدن هم میتوان به بهشت رفت کافیست خوب باشیم و انسان!
2740
با شوشو بشینین ساعت ها صحبت کنید تمام مشکلات و ایرادهارو یادداشت کنید در صورت لزوم از یه روان شناس کمک بگیرید و منصفانه و باتدبیر در حق هم قضاوت کنید و ... به خودتون زمان بدید البته هر دو گذشت و..... شایان کوچولو رو فراموش نکنید
انجام پایان نامه کارشناسی ارشد مدیریت با چاپ مقاله 09104626460
خوبم میشه سخت هست ولی همت میخواد..اول گذشت خیلی مهمه بعد صبوری بعد هم خوشبین بودن
از خانه قدم به دنیای بیرون بگذارید در حالی که زنانگی تان پشت در جامانده است، تا انسانی در جمع حضور یافته باشد و اندیشه و گفتار و رفتار او مورد توجه و احترام قرار بگیرد نه جلوه‌های زیبای جسم و زنانگی‌اش.(امام موسی صدر)                                                                            
راستش من از بس توی این یک سال اخیر جر و بحث کردم و داد و فریاد شنیدم کلا از زندگی خسته شدم . دلم یه زندگی آروم میخواد . دلم برای روزهای اول زندگیم تنگ شده . دلم عشق میخواد ، اما این اواخر هیچی واسه من که یک زنم وجود نداشته . و اینقدر روح و روانم رو خسته کرده که اگه بخوام مطرح کنم خیلی طولانیه . میترسم از آینده مبهمی که دارم توی دو راهی میوندم . نه راه پس دارم و نه راه پیش نمیدونم چکار کنم . جدایی و آینده پسرم و مشکلات مطلقه بودن یک طرف . کنار مردی که از مرد ایده آل من خیلی فاصله گرفته هم از طرف دیگه داره عذابم میده . نمیدونم چه تصمیم بگیرم/؟
من ندانستم که عشق این رنگ داشت *** وز جهان با جان من آهنگ داشت*** دستهٔ گل بود کـــــــز دورم نمود*** چون بدیدم آتش اندر چنگ داشت*** "خاقانی"
کار نشد نداره.باید به هم قول بدین دیگه نبش قبر نکنین.از امروز شروع کنید بدون کینه بدون خاطره...از خدا کمک بخواهید برای طلاق همیشه وقت هست...
تو آخرین طبیبی که لحظه های آخر به داد من رسیدی....تو نوری از خدایی...
آفت زندگی من متاسفانه همین نپذیرفتن هاست . همسرم نمی پذیره که واسه زندگیمون داره کم میزاره و من هم متقابلاً واکنش های بدی نشون میدم . دست خودم نیست از سر کارخسته با یه بچه مدرسه ای تک وتنها میرم خونه انتظار دارم که کمکم کنه بیشتر احساساتم رو درک کنه ، ولی متاسفانه هیچ کاری که محض رضای خدا جهت آرامش روحی من باشه انجام نمیده ، انتظارات زیادی رو هم از من داره .
من ندانستم که عشق این رنگ داشت *** وز جهان با جان من آهنگ داشت*** دستهٔ گل بود کـــــــز دورم نمود*** چون بدیدم آتش اندر چنگ داشت*** "خاقانی"
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687