2733
2739
سلام دوستان
روز 8 پری عکس گرفتم و تا روز 11 لکه بینی داشتم
روز 10 ترشحات تخمک گذاری داشتم همراه با لکه های خونی که از عکس بود
از روز 12 ترشحات آبکی و بیرنگ و بی بو دارم...لباسم خیس میشه انگار اب ریخته باشن..
طبیعیه آبا؟؟

شما اینطوری نبودین؟
توکل برخدا، یعنی سپردن امور به خدا واعتماد به او و باور این حقیقت که هرچه او بخواهد خیر است
**اللهم عجل لولیک الفرج**
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



میخوای تجربه ی عکس گرفتم رو برات بذارم بخونی؟
توکل برخدا، یعنی سپردن امور به خدا واعتماد به او و باور این حقیقت که هرچه او بخواهد خیر است
**اللهم عجل لولیک الفرج**
2728
سلااااااااااااااااام من اومدممممممممممممم تا تجربه ی عکس رنگیمو بگم

من همونطور که گفتم خیلی استرسی هستم و برای نتیجه ی عکسم خیلی عجله داشتم...برای همین تصمیم گرفتم جایی برم که همونروز جواب رو بهم بدن...برای همین کاخ نرفتم چون یکهفته بعداز عکس جواب میدن...خیلی جاها تماس گرفتم تا بالاخره " بیمارستان جم" رو انتخاب کردم...گفتن از روز هشتم پری میتونی برای عکس بیای، ساعت یازده به بعد تا دو...نوبت نزدن برام...منم چون عجله داشتم و استرس و میخواستم زودتر خلاص بشم، روز هشت پری رفتم اونجا...

بیمارستان خیلی اروم و خلوت و تمیز بود...هیشکی هم جز خودم واسه عکس رنگی نبود و این خودش برام ارامش بخش بود...یه نسخه بهم دادن، شوشو رفت داروها رو گرفت چون استرس داشتم نگاهشون هم نکردم...

طبق راهنمایی های سارا جون و سمانه جون از سه روز قبل از عکس شروع کردم به خوردن داکسی سایکلین و روز عکس گرفتن هم قبل از حرکت از خونه یه دونه ژلوفن خوردم و یه دونه شیاف ایندومایسین گذاشتم...

تو بیمارستان از استرس زیاد، گلاب به روتون اسهالی شدم

رفتم دسشویی و وقتی برگشتم یه کم ابمیوه که به سفارش دوستان برده بودم برای بعد از عکس خوردم بهتر شدم..

صدام زدن رفتم داخل اتاق...خانم دکتر بسیااااااااااار با فهم و شعور و اروم و مهربون و با حوصله و دقیق...گفت برو تو اتاق رختکن و شلوار و لباس زیرت رو دربیار...رفتم یه روپوش هم بود که روی مانتوم پوشیدم و یه جفت دمپایی ...

اومدم بیرون و با بسم الله روی تخت دراز کشیدم...یه تخت معمولی...همش فکر میکردم تخت معاینه باشه ولی دیدم معمولی هست

خانم دکتر دائم باهام صحبت میکرد و سعی میکرد برام عادیش کنه و حواسمو پرت کنه...اول با بتادین بدنم رو تمیز کرد...خودشم توضیح میداد مراحل کار رو دونه دونه که من بدونم داره چیکار میکنه و هول نکنم...گفت این بتادینه که میزنم.

بعدش اسپکولوم رو وارد بدنم کرد که من حس کردم یه مقدار از اسپکولومهای معاینه بزرگتره چون یه ریزه فشار توی بدنم حس کردم ...چون من موقع معاینه اصلاااااااا متوجه نمیشم نه درد دارم نه احساس فشار...شایدم چون موقع معاینه روی تخت معاینه هستم و حالت بدنم فرق میکنه برام راحتتره...در هرحال اینم درد نداشت...فقط احساس فشارررر توی بدنم داشتم انگار که برای بدنم تنگ باشه...

بعد برام آمپول بی حسی داخل رحمم تزریق کرد...همش فکر میکردم عضلانی میزنن...ولی اینجوری خیلی بهتر بود چون از بین اسپکولوم واردش کرد و دیگه طبیعتا دردی حس نکردم...

بعد از چند دقیقه خانم دکتر گفت میخوام برات ماده حاجب رو تزریق کنم.این اصل کارته.خودت رو شل بگیر ... دیگه راستش ترسی نداشتم چون فقط به این فکر میکردم که خودمو شل بگیرم که دردم نیاد...در عرض چندثانیه و کوتاه واردش کرد و من هیچیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی نفهمیدم...فقط زیر نافم به اندازه ی یه نخود یه درد که اسمشم نمیشه گذاشت درد احساس کردم...اونم در حد دوسه ثانیه...اصلا واقعا مسخره بود... اونهمه استرسی که بعضی خانما به ادم میدن فقط باعث شد من از ترس درمانمو عقب بندازم...خانم دکتر عکسها رو گرفتن و همش حین کار میپرسیدن درد داری؟ که منم از اول تا اخر میگفتم نههههههههه...

بعدش اومدن اسپکولوم رو خارج کردن و اون فشار تموم شد...احساس راحتی کردم چون فقط از اون فشار چندشم میشد...وگرنه درد نداشتمممممممممممم...

بلند شدم...چندتا دستمال کاغذی از قبل توی جیب مانتوم گذاشته بودم...زیر بدنم گرفتم تا خشک بشم...لباس پوشیدم و طبق راهنمایی دوستان از نوار بهداشتی که وااااااااقعا لازم بود استفاده کردم...نشستم حدود یک ربع تا بیست مین بعد جواب آزمایش رو بهم دادن و همه چی نرمااااااااااااااااااااال و بدون مشکل بود خدایاااااااااشکرت

بعدشم راحت و بدون هیچچچچچچچچچ دردی پاشدم اومدیم خونه...تازه چون توی طرح ترافیک و البته طرح زوج و فرد هم بودیم با ماشین خودمون نرفته بودیم...ولی من اصلااااااا اذیت نشدمممممممممم...علاوه بر اینا یه مقدار از مسیر رو هم پیاده اومدیممممممم...

به همین راحتی

به خانم دکتر گفتم خیلی تحقیق کردم تا بیمارستان جم رو انتخاب کردم.بهم گفت نباید درمورد عکس رنگی از اینترنت تحقیق کنی چون خیلی درموردش منفی میگن و همه با استرس و ترس میان برای عکس در حالی که واقعا این طوری نیست...

چقدر حرفش درست بود...واقعا اونطور که خانما، ادم رو میترسونن نیستتتتتتتتتتتتتتتتت

کاش وقتی کسی درچار درد میشه تجربه ی بدش رو برای دیگران نگه تا باعث ترس و دلهره برای بقیه نشه...

من سعی کردم ریز به ریز مراحل رو توضیح بدم تا دوستانی که براشون سوال میشه جواب سوالاتشون رو بگیرن...امیدوارم تونسته باشم کمکی کرده باشم...

از دوستان خوبم سمانه جون و سارا جون ممنونم که دلسوزانه پاسخ دوستان رو میدن...حسابییییییییی تو دعادست نمازام دعاشون کردممممممممممم الهی حاجتروا و دلشاد باشند...

به امید روزی که همه مامان بشیمممممممممان شاالله
توکل برخدا، یعنی سپردن امور به خدا واعتماد به او و باور این حقیقت که هرچه او بخواهد خیر است
**اللهم عجل لولیک الفرج**
2740
سلام الهه جون

اونروز که از تاپیکم قهر کردی...تجربه مون بخون تا ببنی چقدر وحشت داشتم از عکس
برا همین گفتم منو نترسون...

انقده صدات کردم نیومدی..
توکل برخدا، یعنی سپردن امور به خدا واعتماد به او و باور این حقیقت که هرچه او بخواهد خیر است
**اللهم عجل لولیک الفرج**
http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=4805&PageNumber=1

ادرس تاپیک عکس رنگی رحم

میتونید تجربه های دوستان رو بخونید

من ازن تاپیک روحیه گرفتم و باعث شد بعد از یکسال جرات کنم برم عکس بگیرم
توکل برخدا، یعنی سپردن امور به خدا واعتماد به او و باور این حقیقت که هرچه او بخواهد خیر است
**اللهم عجل لولیک الفرج**
نمیدونم قهر بود یا چی؟

ولی وقتی گفتممنو نترسون از عکس گفتی پس من میرم که دیگه نترسی بعدشم رفتی


ممنونم الهه جون
توکل برخدا، یعنی سپردن امور به خدا واعتماد به او و باور این حقیقت که هرچه او بخواهد خیر است
**اللهم عجل لولیک الفرج**
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687