روز عید غدیر خم عروسی داداشم بود ،داداشم تک پسره ،واسه همین یک عروسی واسش گرفتیم که عروس خانم توی خواب هم نمیدید
بهترین ماشین و خونه واسش خریدیم ولی عروس خانم جهیزیه چندانی با خودش نیاورده بود ولی ما هیچی نگفتیم
روز هفتم عروسی ،عروس خانم ساعت 8 صبح زنگ زده به مامانم میگه من امروز ساعت 9 میخوام اش بپزم
در صورتی که از چند روز قبل همه ی فک و فامیل خودش رو دعوت کرده بود و به مامان من یک ساعت قبل خبر داده ،مامان منم از این کارش ناراحت شد و گفت من نمیام خودتون اش بپزین ،بماند اینکه طی این مدت چه به روز ما اورده
خانوم زنگ زده به من میگه چون مادر خونه ما نیومده منم دیگه پامو خونه ی مادر اینها نمیذارم
بچه ها چطوری این عروس پرو رو سرجاش بشونم
بخدا من هیچی واسش کم نذاشتیم حتی چنان خرید عروسی واسش کردیم که همه ی فامیلش کوپ کرده بودن
حالا این داره از این همه خوبی ما سواستفاده میکنه فکر میکنه چون تک عروسه میتونه هر کاری دلش خواست بکنه