یک دوستی می‌گفت:
وقتی من جوون بودم، دوست نداشتم برم جشن‌های عروسی، چون تمام فک و فامیل پیرم می‌آمدند پیش من و بهم سیخونک می‌زدند و می‌خندیدند و می‌گفتند: « تو نفر بعدی هستی!!!» البته بعدا همه‌شون از این کار دست کشیدن و این درست از وقتی بود که منم همین کار رو عینا با اونا می‌کردم!!
.
.
.
.
.
.
.
البته در مجالس ختم!!!
وقتی من جوون بودم، دوست نداشتم برم جشن‌های عروسی، چون تمام فک و فامیل پیرم می‌آمدند پیش من و بهم سیخونک می‌زدند و می‌خندیدند و می‌گفتند: « تو نفر بعدی هستی!!!» البته بعدا همه‌شون از این کار دست کشیدن و این درست از وقتی بود که منم همین کار رو عینا با اونا می‌کردم!!
.
.
.
.
.
.
.
البته در مجالس ختم!!!
