سلام دوستان،من 30 سالمه و یه دختر 2 سالو 5 ماهه دارم،،چند روز پیش متوجه حالاتی غیر طبیعی در بدنم شدم و وهمیدم که باردارم،،،امروز رفتم سونو و گفت 2 ماهته،،،چطور 2 ماهم شده ولی نفهمیدم خدا میدونه چون سر دخترم 5 هفتم بود که متوجه شدم،،شوهرم خیلی بچه دوست داره،،منم دوست دارم ولی مشکل من اینجاست که من نه کمکی دارم،،هیچکس..هم اینکه کار شوهرم طوریه که ساعت 10 و نیم از سر کار میاد،،تازه برای اینکه پول کرایه ندیم اومدیم تو یکی از خونه های پدر شوهر مرکز شهر نشستیم که بتونیم پول جمع کنیم خونه بخریم،،ماشین معمولی،،هیچیمون هنوز روقلطک نیوفتاده که یه دفعه دیدم با وجود تمام جلوگیری ها شاید یکی 2 بار در رفته باشه اونم قرص اورژانسی خوردم حامله شدم،،حالا شوهرم بچه خیلی دوست داره و میخواد ،،ولی من نه،،از ایندم از اینکه کسیو ندارم،،از اینکه کمک ندارم از اینکه دیگه تا اخر عمر خونه نشین میشم و حتی نمیتونم خودم یه بیرون برم میترسم،،البته میخوام که 3،4 سال دیگه دومی رو بیارم ،،ولی اونموقع اولی بزرگتر شده،،مزندگیمونم از این وضعیت در اومده،،حالا امشب رفتم سونو شبانه از بس نگران بودم ساعت 2 شب صدای قلبشو که شنیدم حالم بد شد،،وقعا تو دو راهی بدی موندم،،شماها جای من چه کار میکردین،،ببخشیدطولانی شد
...????بیاین اگه هستین ،،نظراتتون رو بگین بهم
کسی نیست یعنی
من اگه جای شما بودم به هزار و یک دلیل خدا رو شکر میکردم و خودمو آماده میکردم هم روحی هم جسمی... فاصله زیاد بچه ها کار رو سخت تر میکنه. این رو غلطک افتادنو بی خیال ش. ما آدمها همیشه بی نهایت طلب هستیم. و تو هر شرایطی که باشیم دوست داریم باز هم بهتر شیم.
ریحانه، 23 مهر 92، شب عید قربان، بزرگترین عیدی خدا به من و باباش شد...
عاطفه جون دست تنها بودنم روبا وجود یه بچه کوچیک چهکار کنم
دخمل نازت هست دیگه منم تو این شهر دست تنهام. خب دیگه مادر شدن زحمت هم داره.
ریحانه، 23 مهر 92، شب عید قربان، بزرگترین عیدی خدا به من و باباش شد...
قدمش مبارک به فال نیک بگیر انشا الله پاقدمش خیره و با اومدنش زندگیتون به بهترین شکل تغییر می کنه
دخترم خیلی به من وابستس خیلی،اون طفلی هم اذیت میشه اخه
با این فکر و خیالا که چیزی عوض نمیشه به جاش مثبت فکر کن از زندگیت لذت ببر
من اصرار به انداختنش دارم،،ولی شوهرم اصلا دوست نداره به خاطر شرایط منه که میخواد قبول کنه،،اونم گفته باید چند روزی فکر کنه،،خدایا چهکار کنم
هیچ چیز "بی حکمت" نیست. ما با عقل زمینیمون دو دو تا چهار تا می کنیم. خدا با علم الهیش برای ما تدبیر می کنه. پس بسپار به خدا و یادت باشه خدا بد بندشو نمی خواد
سلام عزیزم والله و بالله این قفط قفط شیطونه من خودم درکتت میکنم شرایط بس سخته!!! تازه فارغ شدی از یک سری محدویت ها و کلی برنامت بهم ریخت. اما ایا شما اون دور دورهاااایی زندگی ات می بینی؟من تجربه شخصی برات مینویسم من مادرم بارداری سومش خیلی اذیت شد طوری بنا به شرایطی بچه 1/500به دنیا اورد دور جونش دکترا گفتن نمیمونه16 سالش پیش ان ای سیو انقدر قوی نبود اما مادرم کلی تلاش این بچها به وزن2 کیلو رسوند اونم تو خونه؟!با قطره چکون بهش شیر میدادیم ... تا5ماهگی برادرم اوضاعش مساعدتر شد و تنش مون کم شد!!!! تا اینکه مامانم موجه شد بارداره!!!!!بچها کم وزن که شدیدن نیاز به شیر داشت شیر مامانم بالا می اورد خلاصه بچه چهارم !!!بچه سوم کم وزن!!!مادر بزرگم مریض!!!اوضاع اقصادی نسبتا مشکل دار!!!!! اما تاب اورد این بچه اومد دنیا با ورود برادرم خدا رو شاهد میگیرم به قران محمدی زندگی شخم خورد کلی تغغیر و برکتتتتتتتتتتتتتتت من اون موقع یک نوجوان بودم اماکاملا میفهیمدم چقدر عالی شد در کل اینها روضه خوندم بدونی لحظه ایی خوف نداشته باش و خوشحال باش که خدا امتحان شیرینی برات مد نظر داشته خدا از حتی پدر و مادر مهربون ترررررررررررررررررررررررررره
ننداز.پشیمونی و عذاب وجدانش تا آخر عمر رو دوشته. کاری که جبرانی نداره انجام نده. هدیه الهی رو که آدم پس نمیده. بلکه شکر به جا میاره.
خیلی خوشحال باش ..الان دچار نوعی سالاد افکار شدی منگی نمیدونی درست و غلط چیه!!!!حتما زمان بده به خودتت حلاجی کنه... یک سرچی تو گوگل کن بینن اونها ناخواسته باردار شدن چه کردنن؟!!! با کسانی بحرف توی شرایطتت بودنن.
غصه نخور . خدا بزرگه .بشین برا اومدنش نقشه های خوب بکش نه اینکه فکر و خیال کنی.
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
