شاید واضح صحبت نکرده باشم
مثال میزنم
تو این مدتی که از ازدواجم میگذره سعی کردم چیزایی رو که خوبه تو زندگیم وارد کنم .همیشه جشن تولدا تو خانواده ام اهمیت داشته
احساس کردم کار خوبیه سعی کردم تو زندگی خودمم ادامه ش بدم .شوشو چون تو خانواده خودش همچین چیزی مرسوم نبوده اوایل هی میگفت بیخیال بابا این فیگورا رو بیخیال شو . به نظرش مسخره میومد
بعدها که دید من اصرار دارم سعی کرد همه رو به سمت خودش گرد کنه