دوستان من پدرم تو دوسال گذشته دوبار سکته مغزی خفیف کرده و خوب شده فقط افسردگی داره الان هیچجا نمیره و همش نگران مردن
مامانمم تومور مغزی خوشخیم گرفت عمل کرد خو ب شد
دوتاشون تو دهه ۶۰ اند
۴تا بچه ایم خواهرم ازدواج کرد شهر دورتر ازما و رفت سالی دوبار میبینمیش اگر اون بود باز نگرانیم کمار بود
من موندم و دو بچه دیگه
فامیلا شوهرم آلمانند
شوهرم میخاد از طریق ویزای کاری سال دبگه بربم آلمان
خودمم دوس دارم برم ولی خیلی دودلم نگران بابامم نگران مامانمم
بعد از من تنهاتر میشن
گرچه چون قانونی میخایم بر یم هروقت بخام میتونم برم و سر بزنم ایران
ولی میترسم برم و بابام دوباره سکته کنه چون وابستگی دارن به ماها
از یطرفم نرم شوهرم کارش شرکت خصوصیه همین الان درست حقوق نمیدن و ممکنه سالهای دبگه اخراجش کنن بدبخت شیم یبار نزدیک بود اخراج شه
بچم اونجا اوضاعش مسلما بهتره ایندش بهتره
شما بودین جای من چمیکردید؟؟پدرو مادرتون و تو پیری و مریضی ول میکردید و برید یا میموندیدو سختی میکیشدین؟؟
خیلی دودل و درگیرم باخودم