با مادرم و بچه هام میخواستیم بریم خرید بچه ها تو ماشین از سروکول همدیگه بالا میرفتن یه دفعه جلو مغازه مورد نظر راهنما انداختم که پارک کنم دیدم از آخر ماشینم صدای خش اومد ای داد بیداد مالیدم به جلو 206 باور نمیکنید شوکه شدم یه لحظه فکر کردم تو یه دنیای دیگه ام شما هم این حس براتون پیش اومده؟خلاصه با دست و پای لرزون از ماشین پیاده شدم یه آقاهه بود حول و حوش 40 سال با دوتا بچه تو ماشین منتظر زنش بود که از مغازه بیان بیرون ازش عذرخواهی کردم و گفتم اصلا متوجه نشدم حالا نگو داداش کوچیکم که با ما بود بعدن بهم گفت ماشینه هم یواش میومده جلوتر متوجه نبوده که تو یهو پارک میکنی واسه همین بهش خوردی خلاصه من متوجه این چیزا نبودم حالا با دست و پای لرزون نزدیک بود از ترس تو خودم جیش کنم گلاب به روتون به آقاهه گفتم خسارتش هرچی باشه قبول میکنم اونم میگفت حالا ماشینم از قیمت میفته یه دفعه زنش از تو مغازه اومد یه جوری باهام برخورد کرد که از صدتا فحش برام بدتر بود هنوز که هنوزه بعد از دوسه روز قیافه اش تو ذهنم میاد اعصابم خراب میشه یه چشمای تیزی داشت مثل جغد چند تا نچ نچ کرد و سرش رو تکون میداد اومد سمت من انگار که آدم کشتم منم می گفتم خساراتش هرچی باشه پرداخت میکنم خلاصه مرده آدم منطقی بود به پلیس زنگ نزد منم به داداش بزرگم زنگ زدم اومد با دوستش دیدن گفتن ماشین رنگ نمیخوره فقط صافکاری میخواد حالا من میخواستم سوار ماشین م بشم یه بار دیگه به اون زنه نگاه کردم وای از ترس زهره ترک شدم خداییش اگه من جای اون بودم باکسی که خودش رو مقصر میدونه و هیچ اعتراضی نداره اون طوری رفتار نمیکردم