من مدتهاست ازش جدا زندگی میکنم،هی زنگ میزد که بچه هارو بفرست یه مدت بیان پیشم،خودمم خیلی احتیاج داشتم به تنهایی،خودم اوردمشون چون اعتبار نکردم بدم دست کسی که بعد هم برم خونه دوستم،ولی منو گیر انداخت،انقدر عذابم داد دست گذاشت رو گلوم آنقدر فشار داد الان نمیتونم آب دهنمو قورت بدم.