یک جفت طوطی خانمی برای طرح مشکلش به کلیسا رفت . او با کشیش ملاقات کرد و گفت: من دو طوطی ماده دارم که فوق العاده زیبا هستند. اما متاسفانه فقط یک جمله بلدند که بگویند : ما دو تا زن خراب هستیم. میای با هم خوش بگذرونیم؟ این موضوع آبروی مرا به خطر انداخته, چگونه آن ها را اصلاح کنم؟ کشیش که از حرف های خانم جا خورده بود، گفت:واقعاً جای تاسف دارد که طوطی های شما چنین عبارتی را بلدند. من یک جفت طوطی نر در کلیسا دارم . آن ها خیلی خوب حرف می زنند و اغلب اوقات دعا می خوانند. شما طوطی هایتان را مدتی به من بسپارید. شاید در مجاورت طوطی های من به جای آن عبارت وحشتناک یاد بگیرند کمی دعا بخوانند . خانم از این پیشنهاد خوشحال شده و پذیرفت و فردای آن روز با قفس طوطی های خود به کلیسا رفت. کشیش در قفس طوطی هایش را باز کرد و خانم طوطی های ماده را داخل قفس طوطی های کشیش گذاشت . یکی از طوطی های ماده گفت:ما دو تا زن خراب هستیم. میای با هم خوش بگذرونیم؟ طوطی های نر نگاهی به همدیگر انداختند. سپس یکی به دیگری گفت: اون کتاب دعا رو بنداز کنار! دعاهامون مستجاب شد ...
يا بساز و دونه دونه مرگ برگاتو ببين !يا بسوز و جنگلي رو شعله ور كن با خودت!!!