2737
2739
عنوان

شک تااین حد؟ چکار کنم

343 بازدید | 19 پست

سلام.. دوستان عزیز لطفا منطقی نظر بدید همش نگید طلاق طلاق.. ی مختصر خلاصه بگم من یک ساله ازدواج کردم همسرم قبل از من ی رابطه عقدی ناموفق ب خاطر بیراهه رفتن اون خانوم  داشته ک ازهم جدا شدن..اوایل رابطه متوجه حساسیت های بسیار شدیدش میشدم ک چرا تلفن رو دیر ج میدم چرا شبا دیر میخوابم چرا روزا دیر بیدار میشدم چرا تو چت دیر ج میدادم چرا پیامشو دیر میدیدم خلاصه چرا چراهای اینجوری تر اینکه بهم گفت من از شر اتفاقاتی ک تو گذشته تجربه کردم یکم ترسیدم بهم کمک کن بهتر بشم.. منم واقعا مدارا کردم و صبر و صبر و صبر 

بره روانشناس 

علی؟!!!!!                                                                           همسر عزیزتر از جانم💖 خداروشکر میکنم که تورو با من آشنا کرد.. خداروشکر میکنم که همسرم شدی و دنیامو زیباتر کردی.. خداروشکر میکنم که بابای پسرم تو هستی👶💗یادمه اولین‌بار که منو دیدی گفتی میخوام خانوم خونم باشی و من باورت نکردم..تورو از خودم روندم💔 ولی الان پنج ساله که خانوم خونتم و بابتش هزاران بار خداوند رو شکر میکنم💋بمونی برام مرد بی نظیر من🤴👸💞💞💞


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

تااینکه خیلی بهتر شد.. ولی سخت گیری های خاص خودشو داشت بااینکه تو خانواده رله ای از نظر حجاب تربیت شده بود یعنی تمام خواهراش و مادرش بی حجاب هستن ولی رو این مسائل به من سخت میگیره ک البته خودم محجبه هستم.. یااینکه کلا با هر کاری بیرون از منزل یکم مخالفه اینکه تنها جایی برم اینکه سرکار برم یا امثال اینها...

حالا مشکل اصلی اینجاس... من به داشتن روابط سالم تو رابطه متاهلی به شدت حساس و مقیدم.. چند هفته قبل مسافرت رفتین خونه عموم ی اکیپ جوون از من و همسرم و دختر عموم و پسر عموم کخ همیشه همین اکیپ بود با کلی تو سر و کله هم زدن این بار همسرم با پسر عموم زاویه پیدا کرده بود و به منم همش گیر میداد ک باهاش شوخی نکن حرف نزن.. خلاصه ک مسافرت به کامم زهرمار کرد... این اینجا بمونه... گذشت 

2740
تااینکه خیلی بهتر شد.. ولی سخت گیری های خاص خودشو داشت بااینکه تو خانواده رله ای از نظر حجاب تربیت ش ...

ما ترک زبان ها بهش میگیم قلب قره هس این جور آدما تا سرکوچه هم نمیزارن بری متاسفانه البته انشالله شوهر تو عزیزم جزو اینها نباشه و اتفاق بدی که گذشته واسش افتاده اینطوری شده

من تو کل زندگیم آدم شب بیداری بودم اینو همون اوایل بهش گفتم بدونه یعنی هواک روشن میشه من خوابم میبره دست خودم نیست فوبیا دارم.. برای همین با گوشی سرگرم میشم... ی مدت گیر میداد ک باید شبا زود بخوابی خیلی تلاش کردم ولی نشد... هفته پیش طبق معمول داشتم با گوشیم میچرخیدم هربار ک بیدار میشد سعی می‌کردم گوشی رو نبینه چون حوصله غر زدناشو نداشتم 

یکی دو بار متوجه شد چیزی نگفت فردای اون روز گیر داد ک دیشب با گوشیت چکار میکردی! ؟منم توضیح دادم که هیچی مثل همیشه تو وات اینستا گوگل میچرخیدم قبول نکرد... گفت تو میدونی خط قرمز منو من زن و زندگی سابقم و به خاطر چی ازدست دادم منم خیلی بهم برخورد گفتم هر اندازه ای ک احتمال میدی مادرت و خواهرات یک روزی کاری ک زن سابقت کرد و انجام بدن همون احتمال رو برای منم حساب کن گفت من به اونا اعتماد کامل دارم گفتم پس همون اعتماد ضربدر 1000 کن در مورد من... تا تکون میخورم تهدید میکنی من رو این موضوع خیلی حساسم این ی موضوع حیثیتی دست روش نذار اون روز هم گذشت 

تا جمعه صبح بیدار شدیم ولی مشخص بود داره با خودش کلنجار میره باز بحثمون شد گذاشت و از خونه رفت منم خیلی عصبی بودم شروع کردم کارای خونه رو کردن و لباسمو از شدت گرما دراوردم خونه ما دربسته... در رو اکثرا باز میذاریم ولی چون کسی تو خونه نبود و اونم رفته بود بیرون من درو بستم... داشتم ب گلام آب میدادم ک اومد در زد میدونستم اگر ببینه لباس تنم نیست باز شروع میکنه دری وری گفتن.. تا لباس تن کنم یکم طول کشید 

درو ک باز کردم گفت چکار میکردی با بی محلی گفتم داری مبیینی تمیز میکردم گفت چکار میکردی باز تکرار کردم گفت من از سوراخ در دیدمت لباس تنت نبود گفتم آره گفت با گوشیت چکار میکردی گوشیم کنارم بود دیگه نذاشت ادامه بدم انگار دیوونه بوده بود افتاد روم دو دستی گلومو فشار میداد و فریاد می‌زد چرااا ااا لباس تنت نبود؟؟؟؟ و بی امون سیلی هایی بود ک تو گوشم میزد انقدری ک خسته بشه کتکم زد... باورم نمیشد... از لباسم گرفت پرتم کرد تو راهرو ک برو خونه مادرت.. پاشدم با وضع خراب لباس تن کردم نذاشت برم گوشیمو گرفت پرتم کرد تو درو بست 

همشم تهدیدم کرد ک میکشمت... تا شنبه ک کلا گوشی نداشتم و شب اومد گوشی رو داد بهم وسایلام جمع کردم که برم گوشه لبم کنار گوشهام از شدت ضربه پاره شده بود و خون مرده دیدم با اون صورت نمیتونم ک جایی برم.. اومد دید دارم میرم نذاشت شروع کرد ب حرف زدن ک باید بهم حق بدی بااون حساسیت هایی ک برام ایجاد شده بود و اومدم لخت دیدمت دیوونه شدم ولی من نمیتونستم حرفاشو قبول کنم... گفتم فقط طلاق دیگه تمومه.. تا امروز ک قرار بود صبح بریم دادگاه ولی نیومد بریم.. و تا غروب ک اومد از سرکار حتی نمیگه ک من به ناحق بهت تهمت زدم و اونجوری کتکت زدم ب خاطر هیچی حتی نمیگه اشتباه کردم و عذرخواهی نمیکنه حتی ...... 

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687