پنج شنبه شوهرم ظهر اومد خونه هر چی گفتم چرا زود امدی نمیگفت نهار رو که خودیم گفت سهیل دیشب تصادف کرده ( پسر خالم ) من خیلی ترسیدم اخه واقعا برام مثل پسر خاله نبود بعد اینکه اصرار کردم منو ببر بیمارستان گفت تو کماست وفقتی دید بی تابم و دارم زنگ میزنم به خالم گفت تموم کرده
من باردارم برای همین بهم نمیگفت بعدش فهمیدم اصلا تصادف نکرده بوده توی خیابون دزدیده بودنش و بعد کشته بودنش تحمل این حرفا برام خیلی سخته خیلی
باورم نمیشه جمعه خاکسپاریش بود که منو نبردن شنبه رفتم سر خاکش تعجب میکنم چرا نمردم از غصه
نمیدونم چکار کنم اروم شم قران خوندم دعا کردم ولی نمیتونم نمیتونم
همیشه فکر میکردم این حرفا واسه تو فیلماست یا صفحه حوادث نمیدونستم قراره به چشم ببینم
خدا رحمتش کنه. تسلیت میگم
پسر به این بزرگی رو برای چی دزدیدن ؟ پولی چیزی می خواستن اخاذی کنن؟
نمیدونم کسی به من حرف نمیزنه اخه باردارم نمیگن چرا
دلم از داغش خونه وضع مالیشون خوب نبود دلم از حسرتایی که به دلش موند خونه
خیلیییی دردناکه ..... کدوم شهر بوده حتما تهران ؟
اخخ خدا جانم باورم نمیشه
بله تهران
آخه چرا کشتنش ؟ مسئله ناموسی بوده ؟ اخاذی بوده؟ معلوم نشده ؟
نه بابا این بچه انقدر مظلوم بود که حد نداره اصلااهل دوست دختر نبود
پلیس به مادرش گفته خفت گیری بوده
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
22 ثانیه پیش
23 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
