چند وقت پیش با همسرم در این مورد صحبت می کردم ... گفتم آیا با پذیرش یک فرزند معلول موافقی ؟ گفت نه نمیتونم ... گفتم چرا نمیتونی ، فرض کن بتونی یکی از این بچه ها رو به زندگی راحتی برسونی ، امکانات خوب ، یه ویلچر درست و حسابی که کاملا متکی به خودش باشه ، حتی شاید بتونی راهی برای درمانش در کشورهای دیگه پیدا کنی و... گفت من این دید تو رو که بسیار احساسی هست قبول ندارم ... می گفت امکاناتی که میخوای برای یکیشون در این سطح فراهم کنی برای پنج نفرشون در سطح متوسط فراهم کن ... تو با این کارت داری اون چهار نفر دیگر رو ندیده می گیری و از زندگی خودت حذفشون می کنی ... گفتم خوب یه شهر آباد بهتر از ده شهر خراب هست ... ازم سوال کرد کار یه نجات غریق چیه ؟ گفتم خوب این که میبینه یه نفر داره غرق می شه رو نجات بده ، گفت خوب اگر که ببینه پنج نفر توی آب هستن چی ؟ گفتم خوب سعی می کنه 5 تا شونو نجات بده ، گفت آیا درسته که یکیشونو از آب در بیاره و ببره بیمارستان و بهش برسه و بقیه رو ول کنه یا این که درستش اینه که فقط بندازتشون توی ساحل و برگرده بقیه رو نجات بده ... هیچ جوابی نداشتم بهش بدم ...
پرواز با تو باید ...
گر پر شکسته در باد ...