2737
2734
عنوان

با خانواده شوشوم چی کار کنم؟؟؟؟؟

2809 بازدید | 18 پست
سلام دوستان
من حدود 3 ساله که ازدواجیدم و اومدم خارج از کشور.خانواده شوهرم نمیدونم از کجاش شروغ کنم بگم ولی خیلی با من غریبه هستند و انگار که تو جمع خودشون منو راه نمیدن
از همون اول بهانه گیری کردن که چرا مثلا مامان من کادو به مامان اون نداده و دعوتشون نکرده و از این حرفا . فکر می کنند که خانواده من به اونا بی احترامی کردن. چون مامان من مثلا زنگ نمیزنه به مامان شوشو.آخه اون سنش بالاست. خلاصه انتظارات بالا دارند.
البته از وقتی من اومدم خارج دیگه یه جورایی به هم کاری نداشتیم. مثلا وقتی زنگ میزنن با شوشو حرف میزنن اصلا با من حرف نمی زنن و حالی نمی پرسند. من هم تو مناسبتها مثلا روز مادر به مامانش زنگ میزنم
حالا من بعد از 3 سال دارم میام ایران. البته با یه نی نی . و شوشو هم باهام نمیاد چون اینجا کار داره .... من برام سخته برم خونشون...نمی دونم میفهمید چی میگم یه جورایی سنگینه برام.... خیلی مغرور و از خود راضی ان.... در حالی که من اصلا بی احترامی نکردم بهشون ولی اونا یعنی خواهر شوشو و داداش شوشو بی احترامی کردن
لطفا بهم بگیدچی کار کنممممممممم
نمی دونم


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

پرستو جان بعضی از خانواده های شو شو مثل مال من و تو ، هرچقدر هم که دستت رو بذاری تو عسل واسشون ،باز هم یه چیزی واسه گلایه و دلخوری و کدورت پیدا میکنن عزیزم...پس بهتره وقتت رو بیخودی تلف نکنی و خودت باشی و خودت از کارهایی که کردی راضی باشی...رضایت اونا هم جلب شدنی نیست چون خودشون اینجوری میخوان...پس تلاش ات رو برای رضایت خودت و شوهرت بذار
2728
سمن ناز اگه بخام رضایت شوهرمو جلب کنم باید برم اونجا بمونم . حتی اونا دوست ندارن که شوشو هم زیاد با خانواده من رفت و امد کنه و شوشو رو از خانواده من سرد کردن
salam parastoo jun dagigan manam masle to bodam manam kharaj az kashvaram ye bar majbor bodam tanhayi baram iran kami harfaman shode bod va to hama chi dakhalat mikadan mangashang raftam khonashon aslan biahtarami nakardam taze ona ye arose dige ham avorde bodan ba man mahal namizashtan dar mogabalam hamash az arose jadid tarif mikardan man khayli narahat mishodam vali tahamol mikardam alan az man bahtar vochod nadare on aros shode baraye onha kabos azizam boro vali biahtarami nakon akharash gadre to ra khahand donast
ارکان و رونیکا عشقهای من ❤️💚💜💙💛
مرسی حکیمه ومامان نازنین
من بی احترامی نکردم و نمی کنم و بیام ایران هم میرم خونشون
ولی واقعا حوصله شونو ندارم. یعنی ایران اومدنم و نمی خام کوفتم کنن
میخام بعد از 3 سال برم خونمون به یاد دوران کودکم تو خونه حال کنم
آخه منم ادمی ام که همش خنده رو لبامه و الکی می خندم بلد نیستم قیافه بگیرم مثل اونا
2738
سلام پرستو جون
من یه پیشنهاد متفاوت دارم.
میدونم تعجب میکنی ولی چون تجربه کردم بدان جواب میده
از فرودگاه چه بگن چه نگن باهاشون برو خونه شون .طوری که انگار اونجا خونه توئه
و بدون اینکه سعی کنی بری خونه مامانت واسه خودت بشین
یه روز دوروز.
اینجوری شوهرت کاملا ازت راضی میشه
بعد از شوهرت بخواه که به اونا بگه تو دیگه میخوای بری خونه مادرت
و اونا با رضایت میفرستنت میری
ضمنا چون نی نی داری به هیچ عنوان در مرکز توجه نیستی
و کاملا در حاشیه خواهی بود
پرستو جون منم به خانواده ی شوهرم خیلی احترام میگذارم ولی شاید یه حالت بالعکس توروداشته باشم عزیزم یعنی خانواده ی همسرم با اینکه پدرومادر من باهاشون تماس میگیرن و...ولی اونا اصلا تماس نمیگیرن و چیزای اینجوری ولی به نر من پرنسس راس میگه ارزششو نداره سفرتو خراب کنی تو یه نفری میتونی هرچه قدرم سخت باشه تحمل کنی ولی اونجوری هم اونا ناراحت میشن هم همسرت و هم خودت.موفق باشی عزیزم.
پرستو چقدر زندگیت شبیه منه..... من هم سه ساله عروسی کردم من هم آخر آگوست نی نیم بدنیا میاد و قرار اقر سپتامبر بیام ایران...... بااین تفاوت که من دو ساله تموم قطع رابطه هستم خدا را هزاران بار شکر.......... من وقتی که بیام ایران اصلا خانه مادر شوشو نمیرم.....شوشو اگر امد ایران چون من هم قراره که تنها بیام ایران ...خودش یه روزمیاد نی نی را میبره که خانوادش ببیننش......... اینقدر هم راحت هستم از این موضوع..... من دو سال پیش که با اینها رفت و آمد داشتم خدا شاهده اولین بار که میخواستم بیام ایران اصلا دوست نداشتم برگردم ایران از بس که فکر این بیشعورا را میکردم با این که دلم برای خانواده خودم تنگ شده بود دوست نداشتم که بیام ایران....الان هم خدا را هزاران بار شکر که من نمیبینمشوننننننننننننننن
زندگی همچون بادکنکی است در دستان کودکیکه همیشه ترس از ترکیدن آن لذت داشتن آن را از بین میبرد
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687