من الان شیر میدم خواهر شوهرمم میده اون روز میگه بیان خونه ما رک گفتم من همین جا/خونه پدر شوهرم/همدیگه را میبینیم راحت ترم نمیام میگه حرصم نده شیرم خشک میشه منم گفتم والا شیر کسی با این چیزا خشک نمیشه مادر شوهرم را به را براش خوراکی اورد بخور تو شیر میدی اما بزور بهم تعارف کرد منم راحت به رو خودم نیاوردم اولش حرص خوردم بعدش با شپهرم گرم گرفتم حرصشون درومده بود قشنگ حس میکردما